بَر چُنین آشُفته حالی بی گُمان باید گریست
از ملال و غُصّه ها تا پایِ جان باید گریست
گَـر گـدایان با سِـتَم مـال و منـال اندوختند
از جفا و جور و این دردِ نَهان باید گریست
زآنکه دزدان و پَلیدان حُکمرانی می کنند
بَر چُنین حُکّام و بَر کارِ جهان باید گریست
گر که شد نامهربانی رَمز و رازِ زندگی
پَس به حالِ مردمِانِ مهربان باید گریست
ثروت از دیـوارِ نامردان فَراتر رَفته است
از بَرایِ نالـۀ افتــادگان بایـد گریست
چرخِ گیتی گر نمی چَرخَد برایِ مردمان
نامُرادَم چون، بَر این چرخِ زمان باید گریست
چون نمی بینیم اَنوارِ سعادت در اُفُق
بَر اُمید و آرزوهایِ جوان باید گریست
گر ببندد حاکمِ خانه به روی اَش سُفره را
از برایِ حال و روزِ میهمان باید گریست
کارِ دنیا گَر به کـامِ روسپی نامردمان
بَر حِصار و بَندیِ آزادِگان باید گریست
ریخت بَر پایِ شما این برگ و بارِ زَردِمان
برچُنین خُشکیده برگـانِ خَـزان باید گریست
چرخِ دنیـا چون بچرخد از برایِ ناکَسان
خاکِمان بر سر، به اَحوالِ کَسان باید گریست
گر چُنین اوضاع و احوالِ جهان آلوده است
بَهرِ تطهیر و صَفایِ دیدگان باید گریست
نورِ خورشیدی نمی بینیم، کـو اُمّیـدِمان؟
بَر سیاهی ها و اَبرِ آسمان باید گریست
عهد و پیـمان بسته و رِندانه حاشـا کـرده اَند
بر وفــا و گـریه هایِ عاشـقان باید گریست
23/Jul/2020
Sartrouville