اتحادیه اروپا – چالشی جدید

استبداد
ژوئن 4, 2016
اندراحوالات حکومت اسلامی
اندر احوالات حکومت اسلامی
ژوئن 15, 2016

اتحادیه اروپا – چالشی جدید

حدود 70 سال از جنگ جهانی دوم و یکصد سال از جنگ جهانی اول میگذرد، جنگ هایی که ریشه در فاشیسم داشت و دهها میلیون نفر کشته بر جای گذاشت. تلاش بازماندگان جنگ در اروپا برای برقراری صلح پایدار بی ثمر نبود. بیش از شش دهه از آخرین جنگ میان اروپائیان می گذرد و اروپا، برای اولین بار در تاریخ رنگ صلح و اتحاد را دید، صلحی که تمامی مرزهای اروپا را در نوردید و با ایجاد اروپایی منسجم و یکپارچه، نوید آینده ای درخشان را داد. برداشتن مرزها، ایجاد پولی واحد و قدرتمند، تبادل اطلاعات علمی و تکنولوژیک و بسیاری دستآوردهای دیگر، نشانه های مثبتی بود از ایجاد اروپای واحد و متحد، اروپایی که می توانست در مقابل قدرت اقتصادی و تکنولوژیک ایالات متحده آمریکا نیز حرف هایی برای گفتن داشته باشد و در اقتصاد جهانی نیز نقشی بسیار تعیین کننده ایفا کند. در این میان فرانسه به عنوان مرکز سیاسی اروپا و کشوری که سیاسی ترین مردم اروپا را دارا است، نقشی محوری در شکل گیری اتحادیه اروپا داشت واکنون نیز شاید اگر نه به لحاظ اقتصادی که پس از آلمان دومین اقتصاد قدرتمند اروپا است، بلکه به لحاظ سیاسی همچنان مرکز تفکرات سیاسی اروپا است و چشم اروپای متحد به سیاست های فرانسه در قبال اتحادیه اروپا دوخته شد است.

فرانسوا اولاند رئیس جمهور و مانوئل ولس نخست وزیر نتیجه انتخابات اخیر منطقه ای و حتی پارلمان اروپا در فرانسه را به درستی زلزله سیاسی نام نهادند و اصلاحات عمیق و فوری اقتصادی را در دستور کار دولت قرار دادند. پیشتازی حزب راست افراطی فرانسه به رهبری مارین لوپن و راست افراطی اتریش در انتخابات ریاست جمهوری زنگ خطری است برای فرانسه و اتحادیه اروپا. بسیاری از کارشناسان سیاسی و اقتصادی ریشه های پیروزی حزب راست افراطی را در مشکلات اقتصادی ارزیابی می کنند، اما به اعتقاد نگارنده اقتصاد هرچند در شکل گیری تفکر و رفتار سیاسی و اجتماعی نقشی بسیار مهم ایفا میکند، اما نمیتواند به تنهایی تا این حد تاثیر گذار باشد. عوامل دیگری نیز در شکل گیری و اوج گیری چنین تفکراتی نقش دارند که تاکنون نادیده انگاشته شده اند.

نسل هایی از مردم فرانسه و اروپا که جنگ جهانی دوم را دیده و آن را از نزدیک لمس کرده اند، میدانند که پیآمد های ناشی از تفکرات افراطی ناسیونالیستی چیست. بخوبی می دانند که جنگ جهانی دوم چرا و چگونه آغاز شد. میدانند که هیتلر با استفاده از مشکلات اقتصادی آلمان و بیکاری میلیونی در آن کشور، چگونه توانست رای مثبت مردم عامی را جلب کرده و آنها را به خیابان بکشاند. به عبارت دیگر، نسل و نسل های قبل، شناخت کافی نسبت به پوپولیسم هیتلری داشتند. اما آیا نسل فعلی و جوان های تکنولوژی زده کنونی نیز چنین شناختی از پوپولیسم دارند؟ میزان دانش و مطالعات سیاسی نسل جوان کشورهای اروپایی در چه حدی است؟ و آیا دانش سیاسی جایگاهی در نظام آموزشی کنونی اروپا دارا است؟

یکی از نکات مهم و البته نقاط ضعف اروپای معاصر، نظام آموزشی آن است به گونه ای که در هیچ یک از مقاطع و دوره های آموزشی، از ابتدایی تا حتی تحصیلات عالی و تکمیلی دانشگاهی (بجز رشته علوم سیاسی و رشته های وابسته که تخصصی است) اثری از آموزش های سیاسی نمی توان یافت. باید توجه داشت که در سایه دانش و آگاهی های سیاسی است که یک ملت قادر به تشخیص راه های صحیح اداره امور داخلی و خارجی کشور می شود و بر پایه همین تشخیص است که می تواند شعارها و عملکرد حزب یا حزب های سیاسی را به درستی تجزیه و تحلیل کرده و همخوانی عقاید و خواسته های خود را با آنها تشخیص دهد و در نتیجه حزب مورد نظر خود را به دور از دخالت احساسات انتخاب کرده و آگاهانه به آن رای دهد.

در جامعه کنونی اروپا، توقع ما بخصوص از کشوری مانند فرانسه که مرکز سیاسی و تفکر سیاسی اروپا است، بیش از کشورهای دیگر است. فرانسه، مرکز سیاسی و بخصوص قلب تپنده تفکر و ایدئولوژی چپ و احزاب چپ گرای اروپا است. به نوعی نگاه چپ گرایان دیگر کشورهای اروپایی به عملکرد و پیروزی و شکست جناح چپ فرانسه دوخته شده است. از همین رو است که انتظار می رفت پس از پیروزی چپ گرایان، آموزش های سیاسی در نظام آموزشی فرانسه نهادینه شود. نسل امروزی و جوان فرانسه بطور کل با مسائل سیاسی جهان و حتی جامعه خود بیگانه است.

اروپای قرن بیست و یکم با چالشی جدید مواجه است. از یک سو، موج روز افزون مهاجران آسیایی و آفریقایی، مشکلات اجتماعی و اقتصادی پر شماری را برای جامعه اروپا ایجاد کرده و از سوی دیگر رشد روز افزون افراط گرایی و ناسیونالیسم افراطی، تنش های سیاسی و اجتماعی فراوانی را برای دولت ها و ملت های اروپایی رقم زده است که در ادامه مقاله بدان می پردازیم.

در بعد مهاجر پذیری نیز اروپا با دو چالش عمده روبرو است:

  1. مهاجران داخل محدوده اروپا که بطور عمده به علت مسائل و مشکلات اقتصادی از اروپا شرقی به سمت اروپای غربی مهاجرت کرده و می کنند. بزرگترین اشتباه استراتژیک اعضای موسس اتحادیه اروپا، تعجیل در عضو پذیری و توسعه مرزهای جغرافیایی اروپای متحد بدون در نظر گرفتن سطوح اقتصادی و اجتماعی کشورهای عضو بوده است. سیل مهاجران کار از کشورهای فقیر و تازه جدا شده از بلوک کمونیسم به سمت اروپای غربی، گرچه نیروی کار ارزان را در دسترس کارفرمایان قرار داد، اما موجی از بیکاری و نارضایتی در طبقه متوسط و آسیب پذیر جامعه فراهم آورد. نیروی کار ارزان اروپای شرقی با یک سوم حقوق کارگران و کارمندان اروپای غربی همان خدمات را به کارفرمایان ارائه می دهد. از سوی دیگر، ورود بی رویه و بسیار ارزان محصولات کشاورزی از اروپای شرقی گرچه گزینه بسیار سود آوری را در اختیار پخش کننده های عمده مواد غذایی قرار داده، اما در مقابل بعلت کاهش نرخ خرید و پائین تر بودن قیمت تمام شده محصولات کشاورزی و دامپروری از نرخ فروش آن در بازار، بنگاه های کشاورزی کوچک و حتی متوسط فراوانی را به گرداب ورشکستگی فرو برده و زمینه ساز ایجاد موجی از نارضایتی در طبقه تولید کننده نیز بوده است. نمونه های از این دست را می توان در اعتصاب های گسترده کشاورزان و دام پروران فرانسه طی ماه ها و سال های اخیر مشاهده کرد. مجموعه این نارضایتی ها، دولت را مجبور به اتخاذ سیاست های حمایتی مالی نموده که تهیه بودجه آن نیز با فشار بیشتر مالیاتی بر قشر متوسط جامعه میسر بوده است. لازم به ذکر است که ورود اتباع کشورهای اروپای شرقی بطور عمده به کشورهایی مانند آلمان و فرانسه به علت اختلافات فرهنگی در سبک و سیاق زندگی نیز، مشکلات اجتماعی فراوانی را برای شهروندان اروپای غربی ایجاد کرده است که نمونه های آن را میتوان در گدایی، جیب بری، دزدی، قاچاق، زیستن در آلونک های ساخته شده از انواع زباله و انواع رفتارهای ضد اجتماعی آنان مشاهده کرد. چنین رفتارهایی برخی اوقات سبب بروز نارضایتی های گسترده و تنش های شدید و ایجاد بریگادهای مردمی و اعمال خشونت علیه آنان شده است که در برخی موارد به کشته شدن شهروندان اروپای شرقی نیز ختم شده است. چنین تضادهایی در حدی بوده که حتی مانوئل ولس نخست وزیر فرانسه در پاسخ به سوآلی درباره دلایل دستگیری و اخراج آنان علت را در وجود تضادهای فرهنگی و اختلاف در سبک زندگی دانست.
  2. در بعد مهاجران خارج از محدوده اروپا چند نکته بسیار مهم و کلیدی که اکثریت قریب به اتفاق سیاستمداران اروپای غربی از اعتراف به آن به صورت رسمی خود داری می کنند، جلب توجه می نماید:
    • پذیرش بیش از حد و ظرفیت و توان اروپا از مهاجران آفریقایی و آسیایی، سبب بروز تنش های اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی فراوانی شده است. از بعد اقتصادی، فشار ناشی از تامین بودجه میلیون ها نفر پناهنده اقتصادی و اجتماعی عمدتا بدون تخصص و بیکار، نیز به صورت مستقیم و غیر مستقیم بر شانه های اروپائیان شاغل سنگینی می کند. یکی از ردیف های کسر از حقوق کارمندان و کارگران شاغل، مبلغی است که بابت تامین کمک های مالی برای افرادی که هیچگاه در این کشورها کار نکرده اند و هیچگونه بازدهی اقتصادی ندارند و صرفا مصرف کننده کمک های دولتی هستند، می باشد. در حقیقت، هزینه پذیرش مهاجران را  نه دولت ها بلکه کسانی می پردازند که هیچگونه دخالت و نقشی در تصمیم گیری پذیرش مهاجران نداشته اند.
    • از بعد اجتماعی و فرهنگی نیز، اوضاع چندان جالب نیست. بخش عمده ای از مهاجران، نه تنها با تمدن غرب، بلکه با اصول و قوانین و مقررات ابتدایی شهر نشینی نیز بیگانه اند. نمونه های این بیگانگی و حتی در بسیاری از موارد “تضاد” با فرهنگ غرب به وضوح و وفور در کوچه و خیابان قابل مشاهده است. بسیاری از اینان، مقاومت عجیبی در تطابق با فرهنگ و مقررات شهرنشینی غربی از خود نشان می دهند. نمونه بارز آن، جامعه مسلمانان اروپا و بخصوص فرانسه است که در برابر یکی از اصلی ترین شعارهای جامعه و دولت تحت عنوان “لائیسیته” ایستاده اند و به اشکال گوناگون به مخالفت با آن برخاسته و ابایی از عیان کردن آن در اجتماع ندارند. در این میان، نقش و گفتار دولتمردان نیز جالب توجه است. نقش، گفتار و به گونه ای تقسیم بندی سیاسی و به عبارت دیگر سیاستمدارانه. سیاستمدارن و دولتمردانی از این دست، یا شناخت لازم و کافی از اسلام ندارند و یا سیاست ایجاب می کند به چنین تقسیم بندی هایی.
    • ایدئولوژی ها، که ادیان مختلف نیز در زمره آنها به حساب می آیند، دارای چارچوب های خاصی هستند غیر قابل تغییر و سعی در شکستن آن و پا فراتر نهادن از آن “بدعت” محسوب شده و به طریق اولی جرم است. چنانکه در اسلام نیز به وضوح “بدعت” حرام است و مجازات خاص خود را دارا است. این نحوه برخورد با “بدعت ” یا به عبارت دیگر “نوآوری ” و حتی “اصلاحات ” در میان پیروان مکتب های دیگر نیز به وفور یافت می شود. پس از انقلاب اکتبر و ظهور کشوری به نام اتحاد جماهیر شوروی، برخی از فعالان و موسسان آن به نوعی قصد در تصحیح خط مشی و انجام اصلاحات داشتند که بلافاصله از طرف سردمداران رژیم ایدئولوژیک کمونیستی، با برچسب رویزیونیست به معنی تجدید نظر طلب یا همان اصلاح طلب امروزه مواجه شده و سرنوشت شومی گریبانگیرشان شد، از اعدام و زندان تا تبعید و محرومیت از کلیه حقوق اجتماعی و مدنی و…..
    • بطور کلی، اصول گرایی یا فوندامونتالیسم، جزو اصول اولیه و رکن اساسی هرگونه ایدئولوژی است و تغییر چارچوب های آن، موجب تغییر هویت ایدئولوژی خواهد شد. اما وقتی پای مذهب و ایدئولوژی مذهبی و بخصوص ایدئولوژی اسلامی به میان می آید قضیه از این هم پا فراتر می نهد، “بدعت” حرام تلقی شده و با بدعت گذار مطابق قوانین به اصطلاح الهی برخورد می شود. بدعت، انتقاد، ارتداد و …. هر کدام مشمول مجازات های خاص خود هستند. وقتی به فرد یا پدیده ای برچسب قداست زده میشود یعنی حتی از انتقاد نیز مبرا است.
    • مدتی است که جامعه اروپا با پدیده ای به نام رادیکالیسم مذهبی مواجه شده است. این مواجهه، بخصوص پس از جریان شارلی هبدو رنگ و رویی جدی تر به خود گرفته و وارد فاز جدیدی از مقابله شده است. در اینجا به زمینه های وجود روح رادیکالیسم در اسلام و حتی در مذاهب دیگر و همچنین به تقابل مذهب و جامه مدنی میپردازم، تقابلی که سابقه ای چند صد ساله دارد. حوادث اخیر تروریستی در فرانسه و بلژیک، از نظر بسیار از کارشناسان مسائل سیاسی، از جانب اصول گرایان و افراطیون اسلامی انجام شده و حساب آنان را از مابقی هواداران اسلام جدا کرده اند. نکته انحرافی قضیه همینجاست. شاید نمیدانند که اجرای هرگونه عمل مذهبی، از محبت و عاطفه گرفته تا خشونت و ترور و کشتار، مستلزم وجود مستنداتی است که براساس آن علمای اسلام حکم صادر میکنند. بنابراین، انجام چنین عملیات تروریستی برپایه فتوای علمایی بوده که به استناد آیه، حدیث و یا روایت حکم کشتار صادره کرده اند.
    • اصول گرایان وبه گفته سیاسیون “رادیکالیست های اسلامی”، اصرار بر اجرای تمامی اصول، قوانین و مقررات اسلامی مندرج در قرآن و روایات را دارند، بنابراین ریشه تمامی این خشونت ها، پرخاشگری ها و غیر ستیزی ها در بطن اسلام نهفته است. آیات و روایات پرشماری را میتوان به عنوان مثال و شاهد آورد که پیروان اسلام را تشویق به کشتار، اعمال خشونت و غیر ستیزی می کند. اما اگر مسلمان، یا مسلمانانی، با روحیه ای تلطیف شده و صلح طلبانه و اصلاح طلبانه، که نشان از تاثیر زندگی و فرهنگ مدنی بر آنان دارد، چنین نحوه برخوردی را صحیح نمیدانند، نباید تصور کرد که اینان مبلغ اسلام حقیقی اند. عبارت رادیکالیسم اسلامی و تفکیک هواداران آن از سایر مسلمانان، ساخته و پرداخته سیاستمداران است. اما کافی است با همین مسلمانان متمدن شده نیز به بحث بنشینید و مقدساتشان را به باد انتقاد بگیرید، مسئولیت عواقب آن به عهده خودتان است. هنوز آشوب و بلوای سیاسی و اجتماعی ناشی از چاپ کاریکاتور پیامبر اسلام در کشورهای مسلمان و حتی در میان مسلمانان اروپا در اذهان باقی است. پدیده ای که نشاندهنده آن است که حتی مسلمانان تعدیل شده و تحت تاثیر مدنیت و مدرنیته قرار گرفته نیز هیچگونه انتقاد و طنزی را علیه مقدسات خود بر نمی تابند.
    • مسیحیت فعلی نیز، یعنی مسیحیتی فردی و بدون انتقال تعصبات و مقدس نمایی های خشک مذهبی به جامعه، نمایانگر ساختار صالحه آن نیست، بلکه نتیجه صدها سال مبارزه روشنفکران و آزاد اندیشان بر ضد مقررات و رفتارهای خشونت بار کلیسای قرون وسطا است، مسیحیتی است تلطیف شده توسط نفوذ قوانین مدنی.
    • اما وجه تمایز اسلام با مسیحیت، ناشی از فقدان همین فرآیند است. در دوره ای که اروپای مسیحی، درگیر مبارزه با قوانین کلیسا بود که در نتیجه آن رنسانس به وقوع پیوست، مسلمانان به دور از آثار و تبعات چنین تحول ریشه ای و عظیمی، زندگی را درون پیله ای تنیده از تارهای قوانین غیر مدنی اسلام می گذراندند که نتیجه آن عدم تاثیر تحولات اجتماعی، فرهنگی و علمی رنسانس بر جامعه مسلمانان بود. گرچه به دلیل ذات خشن و ماهیت خشونت بار اسلام، حتی در صورت تبادلات فرهنگی نیز تاثیر پذیری کامل آن تا حدودی نا محتمل به نظر میرسید چنانکه اکنون نیز در قرن بیست و یکم و عصر انفجار اطلاعات و با وجود پیشرفت های شگرف جامعه بشری هنوز نشانه ای از اثرات تمدن نه تنها بر رفتار حاکمان اسلامی بلکه در رفتار پیروان پر و پا قرص آنان نیز مشاهده نمی شود، اما در هر صورت میتوانست تا حدی، هر چند اندک، روح خشونت بار و مدنیت ستیزی آن را تعدیل کند.
    • تحولات دوران صنعتی و گسترش تبادلات اقتصادی و سیاسی، همراه بود با افزایش قابل توجه و بسیار زیاد مهاجرت مسلمانان به اروپا و ایالات متحد آمریکا در جستجوی زندگی بهتر و رفاه بیشتر. مهاجرتی که برای مهاجران، تنها تغییر محل جغرافیایی زندگی را در پی داشت، فاقد هرگونه تغییر در سبک و روش زندگی و رفتار اجتماعی و این سرآغازی بود برای تقابل دو پدیده کاملا متضاد. تناقض آشکار قوانین اسلامی و اصرار متعصبانه مسلمانان بر اجرای آن در تقابل و تضاد با قوانین مدنی و دموکراتیک و بعضا لائیک اروپائیان قرار گرفت. نتیجه آن به حاشیه کشیده شدن مسلمانان از جامعه مدنی و ایجاد مناطق مسلمان نشین بود. این فرآیند، نه به دستور مقامات دولتی و نه بنا به خواست مردم اروپا، بلکه نتیجه طبیعی تضاد آشکار بین قوانین مدنی و اسلامی بود و مسلمانان که نمی توانستند و نمی خواستند تغییری در نحوه زندگی اجتماعی و آداب و رسوم و فرهنگ خود ایجاد کنند، به ناچار و به صورت طبیعی اجتماعات کوچکی را درون اروپای مدرن و در حاشیه شهرها تشکیل دادند. تبعات چنین فرآیندی، کاهش پیشرفت های اقتصادی و اجتماعی و در نتیجه سرخوردگی از جامعه ای بود که در آن می زیستند و حتی فرزندان آنان نیز، گرچه به ظاهر تابعیت کشور مربوطه را پذیرفته بودند اما هیچگاه توان تطابق خود را با جامعه در حال پیشرفت نداشتند، و این وا پس ماندگی نیز سرآغازی بود بر بروز تنش میان آنان و دستگاههای حکومتی و حتی شهروندان غیر مسلمان. این احساس وصله ناجور بودن، هنوز هم در رفتار و نگاه مسلمانان، بخصوص اعراب مسلمان اروپا، موج میزند. تطابق ناپذیری فرهنگی بزرگترین مشکل اعراب مسلمان اروپایی است و از طرفی دیگر، اروپای لائیک حاضر نیست ارزش های بدست آمده طی چند قرن را بخاطر اینان به بوته فراموشی بسپارد و یا حتی از اجرای برخی اصول آن چشم پوشی کند.
    • حمله مسلحانه و تروریستی به نشریه طنز شارلی هبدو و چند حمله مسلحانه دیگر در نقاط مختلف فرانسه و بلژیک و دانمارک، نمونه های آشکاری است از تطابق ناپذیری جامعه مسلمانان با فرهنگ مدرن و لائیک اروپا. برای بررسی و علت یابی پدیده فوندامونتالیسم در اسلام، علاوه بر تاریخ اسلام، بایستی به تاریخ آغاز مدرنیته در جوامع مراجعه نماییم. به تناسب گسترش و رشد مدرنیته، فوندامونتالیسم اسلامی نیز رشد نمود، رشد و توسعه ای که در ابتدا چندان جدی گرفته نشد و سیاستمداران، آن را در داخل مرزهای ایران پس از انقلاب ارزیابی کردند. هرچند سیاستمداران و دست اندرکاران سیاسی فرانسه و اتحادیه اروپا، در برخورد با این پدیده از عبارت اسلام رادیکال استفاده میکنند و سعی در جدا سازی سایر مسلمانان از اینگونه اقدامات دارند، اما واقعیت این است که تنش بین جامعه مسلمانان اروپا و اروپای لائیک روز به روز ابعاد گسترده تری به خود میگیرد و یکی از پیامد های طبیعی چنین تنشی، ایجاد بریگاد های مردمی و افراطی ضد مسلمان در کشورهای اروپایی است که هر روز گسترش بیشتری می یابد و ابعاد خشونت آمیز تری به خود می گیرد. در این میان، نقش دولت ها، تلطیف احساسات ضد مذهبی و ضد اسلامی مردم است به گونه ای که حتی به ظاهر، حساب اینگونه اقدامات را از جامعه مسلمانان اروپا جدا می کنند. شوربختانه آنکه، کارشناسان سیاسی متخصص مسائل اسلامی و اسلام شناسان اروپایی نیز در این دام گرفتار آمده اند. شاید اینان نمیدانند تمامی کسانی که رفت و آمد مرتب و منظم به مساجد دارند، از آنجایی که خود را ملزم به رعایت و اجرای آئین های مذهبی مانند حجاب، نماز و روزه می دانند ( بیش از نود درصد مسلمانان اروپا در این گروه قرار می گیرند ) به صورت بالقوه آمادگی پذیرش و اعمال خشونت های مذهبی را نیز دارا هستند و حتی به گونه ای نامحسوس از رادیکالیسم و جهادگری حمایت می کنند، موید این ادعا نیز مخفی ماندن عاملان کشتارها و ترورهای فرانسه و زندگی چند ماهه در مناطق مسلمان نشین که بدون پشتیبانی مردم ساکن منطقه میسر نبود. کارشناسان سیاسی باید بدانند که رادیکالیسم در بطن آیات و سوره های اسلام نهفته است و مجریان اصول و فروع دین، رادیکالیست هایی بالقوه محسوب می شوند. از طرف دیگر، و به صورتی پارادوکس گونه، دولت های اروپایی مجبور به اقداماتی قاطع و رادیکال علیه تشکیلات تروریستی شده اند که نتیجه آن کنترل بسیار بیشتر بر جامعه مسلمانان و در نتیجه ایجاد محدودیت هایی است که به خودی خود سبب بروز تنش بیشتر میان دولت و مسلمانان میشود و به یقین چنین نیز خواهد شد به گونه ای که دامنه اینگونه برخوردها از هر دو طرف بسیار گسترده شده و به بخش اعظم جامعه مسلمانان سرایت خواهد کرد. ادامه چنین روندی، رویارویی جامعه اروپا را با اقلیت مسلمان بطور حتم به دنبال خواهد داشت. جنگ مذهبی قبلی اروپا، جنگی صلیبی بود اما، این بار جنگی است سرنوشت ساز میان جامعه مدرن و مدنی از یک سو و اسلام از سویی دیگر.
    • آش اسلام در اثر تند روی مسلمانان بقدری شور شده که آه از نهاد مردم آمریکا که به مهاجر پذیری شهره اند برخاسته و دونالد ترامپ رادیکال، با شعار ممانعت از ورود مسلمانان به آمریکا و خشکاندن ریشه اسلام در آمریکا، تا بحال بیش از 60 در صد آرای جمهوری خواهان را جذب کرده و پیروزی او در مرحله نهایی انتخابات ریاست جمهوری آمریکا دور از ذهن نیست. حتی در صورت عدم توفیق او در همین مرحله مقدماتی، تعداد رای دهندگان به وی به خوبی بیان کننده استیصال مردم ایالات متحده از اسلام و مسلمانان است. این تند روی ها و خشونت ها، ریشه در تاریخ اسلام دارد. با کمی تامل و تحقیق در تاریخ اسلام می توان به سیر تکوین و روش های به قدرت رسیدن و توسعه آن پی برد. مسلمانان از ابتدای ظهور تا کنون، نه تنها با مردمان کشورهای دیگر، که از درون، با خود نیز با زبان شمشیر سخن می گویند به گونه ای که مذاهب داخل اسلام، یکدیگر را مرتد و کافر قلمداد کرده و در طول تاریخ به قتل عام یکدیگر کمر بسته اند. هم اکنون نیز علاوه بر جنگ های درونی قدرت، در هیچ جای جهان نمیتوان ارتباط توام با صلح و دوستی بین مسلمانان و دیگر ادیان و ملل مشاهده کرد.

باز میگردیم به اصل مطلب:

مجموعه ای از موارد و مشکلات ذکر شده، مضاف بر کاهش و در بسیار موارد، فقدان آگاهی های سیاسی جامعه جوان و میان سال، سبب رشد هراسناک ملی گرایی افراطی در اروپای غربی، شمالی و حتی شرقی شده است. استراتژی احزاب ملی گرای افراطی، رشد و توسعه از خارج از شهرهای بزرگ و نفوذ در جوامع کم جمعیت و پر تعداد روستایی با توجه به بافت کشاورزی این جوامع و استفاده سیاسی و حزبی از نارضایتی عمیق آنان از نرخ محصولات کشاورزی و دامپروری با شعار خروج از اتحادیه اروپا و بستن مرزها و جلوگیری از ورود محصولات ارزان کشاورزی اروپای شرقی و اسپانیا از یک طرف، و از طرف دیگر سوء استفاده از کمبود و یا فقدان آگاهی های سیاسی ساکنان جوامع روستایی است. در چند نوبت انتخابات محلی، احزاب ملی گرای افراطی، در شهرهای بزرگ به لطف وجود طبقه روشنفکر و تحصیل کرده و همچنین ائتلاف موقت و در عین حال بسیار شکننده احزاب میانه روی چپ و راست، موفقیت چندانی نداشته اند و برعکس، محبوبیتی بسیار نزد اکثریت ساکنان شهرهای کوچک و روستاها کسب کرده اند. اما، با روند فعلی، یعنی ادامه فقدان آگاهی های سیاسی و همچنین بی تفاوتی ناشی از همین فقدان، نزد جوانان و همچنین ادامه بحران های اقتصادی و اجتماعی ناشی از موارد ذکر شده، طی چند سال آینده ( بجز انتخابات ریاست جمهوری سال 2017 فرانسه که احتمال پیروزی راست افراطی بسیار ضعیف است ) رشد محبوبیت راست گرایان افراطی به گونه ای خواهد بود که حتی ائتلاف چپ و راست میانه نمی تواند راهگشا باشد. در آلمان نیز اوضاع بهتر از این نیست، گروه های نئونازی و مهاجر ستیز، روز به روز قدرت بیشتری می گیرند و احتمال پیروزی آنان در انتخابات سال های آینده بسیار زیاد است. در اروپای شمالی و اسکاندیناوی و حتی اروپای شرقی ( لهستان ) و اخیرا اتریش، وضع از این هم بدتر است و ناسیونالیست های افراطی به قدرت رسیده اند و نقشی تعیین کننده در سیاست های داخلی و خارجی کشورهای خود ایفا می کنند. اخیرا نخست وزیر راست گرای لهستان مخالفت خود را با پذیرش پناهجویان اعلام کرده است. در دانمارک، پلیس به کمپ رسمی و دولتی پناهجویان حمله کرده و تمامی نقدینگی آنان را به بهانه عدم نیاز آنان به پول نقد، به یغما برده است.

در فرانسه، مسیرهای اقتصادی و سیاسی فعلی احزاب معتدل و میانه رو چپ و راست به ناکجا آباد ختم خواهد شد و شعارهای آنان درصورت ادامه این روند، راه به جایی نخواهد برد. صرف نظر از مسیر جامعه جهانی به سمت و سوی اعتدال و جهانی شدن فرهنگ و اقتصاد، عملکرد کشورهای پیشرفته و پیشرو در مسیر جهانی شدن، نقش عمده ای در تسهیل و تسریع این فرآیند خواهد داشت. بر مسند قدرت نشستن احزاب ملی گرای افراطی اروپا، توقف و دست کم، کند شدن این روند را در پی خواهد داشت اما تنش های ناشی از آن دامنگیر جامعه مدرن، معتدل و صلح طلب اروپا خواهد شد.

چاره کار، تنها با اقدام فوری و عاجل در مقوله های اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی خواهد بود :

  • گنجاندن علوم سیاسی در مواد درسی مدارس و دانشگاه ها و جلب توجه جوانان بی تفاوت فعلی به مشارکت در امور سیاسی.
  • افزایش آگاهی های سیاسی و فرهنگی عمومی از طریق گنجاندن برنامه های آگاه کننده در شبکه های مختلف رادیو و تلویزیون و در ساعات مناسب روز.
  • تجدید نظر در وضعیت پذیرش مهاجران کار اعضای نا متجانس اقتصادی و فرهنگی اتحادیه اروپا.
  • تجدید نظر در وضعیت پذیرش مهاجران خارج از اتحادیه اروپا و بالاخص مسلمانان. اولین گام در راه حل این معضل بزرگ، پذیرفتن انعطاف ناپذیری و خشونت موجود نهفته در بطن اسلام است.
    قطع یا کاهش کمک های دولتی به مهاجران و در نتیجه کاهش فشار اقتصادی ناشی از تامین بودجه آن از دوش شهروندان.
  • جمع آوری تمامی ساکنان غیر قانونی از سطح شهرها و اسکان آنان در مکان های حفاظت شده تا تعیین تکلیف نهایی. پس از تعیین تکلیف و پذیرش به عنوان پناهنده، شهر و منطقه مورد اسکان آنان را دولت تعیین نماید. چنین الگویی در حال حاضر در نروژ در حال اجرا است.
  • برقراری محدودیت در ورود محصولات صنعتی، کشاورزی و دام پروری از کشورهای دیگر به جهت حمایت از محصولات داخلی و ایجاد اولویت در خرید و مصرف داخلی.
  • سرمایه گذاری مناسب در بخش مسکن و ایجاد نظام عادلانه تولید و توزیع مسکن.
  • اجبار بانک ها به کاهش نرخ سود و همچنین کاهش سخت گیری های بی دلیل و دست و پا گیر برای اعطای وام و افزایش سطح اعطا وام به شهروندان با هدف گردش بیشتر پول در جامعه و در نتیجه افزایش تولید که بطور مستقیم و غیر مستقیم سبب کاهش نرخ بیکاری نیز خواهد شد.

لازم به ذکر است، بانک مرکزی اروپا، برای کمک به کشورهای عضو اتحادیه اروپا برای خروج از بحران اقتصادی، اقدام به پرداخت وام های کلان با بهره صفر در صد به بانک های کشورهای عضو نموده است اما متاسفانه عملکرد بانک های داخلی برخلاف سیاست های بانک مرکزی اروپا است.