سهراب!
جولای 5, 2016
فیش حقوقی
جولای 7, 2016

از مشروطیت تا خلافت

تا آنجا که می دانم و در تاریخ نیز قید شده، ایران نخستین کشور دارای پارلمان در خاورمیانه وحتی در آسیا بود . از آن زمان بیش از یکصد سال می گذرد . طی یک قرن اخیر ، کشور ما به لحاظ سیاسی دچار استحاله بسیار شده و فراز وفرودهای زیادی را پشت سر گذارده . نهضت مشروطه با یدک کشیدن عنوان سلطنت ، اقتباس و کپی کاملی بود از مشروطه سلطنتی در انگلستان ، که درآن روزگار نفوذ سیاسی زیادی در ایران داشت . فضای باز سیاسی پس ازدوران مشروطیت ، سبب ظهور احزاب و تشکل های سیاسی زیادی شد و همین امر در ایجاد وافزایش سطح آگاهی های سیاسی نزد توده های مردم ، نقش موثر واصلی را ایفا کرد . پیدایش نهضت چپ در ایران سرآغازی بود بر مبارزات کارگری طی دو دهه که دستاوردهای بزرگی را نیز بدنبال داشت . هممینطور ظهور احزاب دیگری مانند جبهه ملی که نقش بسیار اساسی در ملی کردن صنعت نفت ایفا کرد . اما ، هرچه زمان می گذشت ، حلقه آزادی های سیاسی تنگ تر و تنگ تر شد تا جایی که فعالیت بسیاری از احزاب فعال سیاسی ، به علل مختلف ، درست یا نادرست ، غیر قانونی اعلام شد و تعداد زیادی از فعالان آنها اعم از سران یا بدنه احزاب ، تارومارشده ، دستگیر ، زندانی و برخی نیز اعدام گردیدند . کار به جایی رسید که تنها دو حزب فرمایشی بنام مردم و ایران نوین که وابستگی تام به حکومت وقت داشتند باقی ماندند واحزاب وتشکل های مخالف از صحنه سیاسی کشور محو گردیدند . حکومت وقت به این نیز بسنده نکرد ، حزب رستاخیز به دستور محمد رضا پهلوی ، پادشاه وقت ایران ، تاسیس شد و او نیز طی یک سخنرانی جنجالی کلیه شهروندان ایرانی را ملزم به عضویت در آن حزب نمود وحتی عنوان کرد کسانی که از این وضعیت ناراضی اند میتوانند از ایران خارج شوند.

در این میان ، افرادی که امید نان و بیم جان داشتند به عضویت حزب رستاخیز درآمدند و فرمایشات ملوکانه، بظاهر، در فضایی مملو از آرامش ، اجرا شد.

خلاصه کلام اینکه ، فضای سیاسی کشوراز حالت تکثر احزاب به تک حزبی تبدیل شد ، یعنی روند نزولی از دموکراسی به استبداد.

انقلاب سال 57 با حضور میلیونی مردم به ثمر نشست و بیکباره همانند ابتدای دوران انقلاب مشروطیت ، فضای باز سیاسی سبب شکل گیری مجدد احزاب وتشکل های فراوانی شد . اما ، بازهم پس از چندی ، حکومت ، اینبار با نام ونشانی دیگر که عنوان جمهوریت را نیز با خود یدک می کشید ، نتوانست حضور مخالفین ومنتقدین را تحمل کند و طی چند ماه و بطور فشرده و با تعجیلی مثال زدنی ، دست به تصفیه و قلع وقمع شدید سیاسی زد و تقریبا ریشه همه احزاب منتقد را از بیخ وبن کند و خشکاند وسران واعضای بدنه احزاب را درست همانند زمان محمدرضا پهلوی گرفت و بست و به دار مجازات آویخت . برخی نیز که باقی ماندند ، آنقدر زار وضعیف شدند که تنها عنوانشان باقی ماند بدون وجود تشکیلات وسازمان مشخص . نمونه آنان که نابود شدند حزب توده بود و نمونه گروهی که تنها عنوانشان باقی ماند نهضت آزادی . در این زمان نیز کار به جایی رسید که حزب جمهوری اسلامی تنها حزب موجود و قانونی بشمار آمد . هر چند ، در عمل ، از این حزب نیز تنها نام وعنوان باقی مانده و درشرایط کنونی حزب سیاسی فعال وسازماندهی شده ای در کشور وجود ندارد.

نکته ای که مرا به نگارش این مختصر وادار کرد ، شباهت عجیب و مثال زدنی عملکرد این دو حکومت در زمینه سیاست داخلی وآزادی های سیاسی بود . مسیر حرکت سیاسی هر دو این حکومت ها ، صرف نظر ازعنوان آنها ، یکسان بود ، از فضای باز سیاسی وتکثرحزبی به استبداد وتک حزبی . اما ، فکر میکنم که حکومت اسلامی ، در این زمینه یک قدم جلوتر از سلطنت است ، در آن زمان یک حزب رسمی وسازماندهی شده بنام رستاخیز وجود داشت اما اکنون؟؟؟؟؟؟

سالهاست که می اندیشم چگونه است که حکومت مشروطه سلطنتی دربرخی کشورهای پیشرفته اروپایی برقرار است ومردم آن کشورها درصلح وآرامش ورفاه و فضای باز سیاسی زندگی میکنند ، اما ، ما دراین زمینه تجربه موفقی نداشتیم و نهایتا به دیکتاتوری محض رسیدیم . چگونه است که شهروندان بسیاری از کشورهای پیشرفته وفوق پیشرفته جهان ، سالهاست که تحت لوای جمهوریت در صلح وآرامش ورفاه و فضای باز سیاسی می زیند و ما نتوانستیم حتی به مدت یک دهه چنین شرایطی را حفظ کنیم؟

چرا؟؟؟؟؟؟

فرهنگ غالب در هر جامعه ای در درون کوچکترین مجموعه آن ، یعنی خانواده ، شکل گرفته واز آنجا در جامعه ساری وجاری می گردد . هنگامی که درون خانه مان ، با همسر وفرزندانمان برخوردی مستبدانه داریم وهنگامی که هیچگونه حق رای ای درتصمیم گیری ها برای همه اعضای خانواده ، از بزرگ تا کوچک ، قائل نیستیم ، چگونه انتظار تفکر دموکراتیک از جامعه میرود ؟ صادقانه نظری به فرزندانمان ونحوه برخورد مستبدانه وتربیت منفعلانه آنها بیفکنیم ، نگاهی به جو استبدادی درون مدارس بیندازیم . خانه ومدرسه مینیاتور جامعه بزرگ کشور هستند.

شاه را بطور مشروط به سلطنت نشاندیم ، آنقدر تعظیم وتکریم کردیم و انتقادی براشتباهاتش ننمودیم که تبدیل شد به شاهنشاه آریامهر و سایه خدا و حرفهایش نیز تبدیل شد به فرمایشات ملوکانه!!!!!

رهبر را که از میان ما وبا رای مستقیم و غیر مستقیم ما برخاسته بود ، چنان رنگ ولعاب قداست دادیم که اکنون ادعای معصومیت و امامت میکند و سخنان او نیز تبدیل شده به فرمایشات رهبر عظیم الشان!!!!!

نام فرزندمان را گذاشته ایم رستم و میترسیم صدایش کنیم!