درهم شکسته
می 26, 2016
استبداد
ژوئن 4, 2016

اشتباه استراتژیک

یکی از جنجال برانگیز ترین واژگان سیاسی، ” دموکراسی ” است. واژ ای که بحث و جدل های فراوانی را طی یکی دو دهه اخیر در سراسر جهان سبب شده است و هر حکومتی بر مبنای منافع خود، دست به تعریف و یا تحریف آن میزند. تحریف و دستکاری های سیاسی در این زمینه بی شمار است اما آنچه که در این مختصر بدان میپردازیم، نه معنای این واژه و نه تحریف ها و سوء استفاده های صورت گرفته از آن است، که به فرآیند دموکراتیزه کردن جوامع میپردازد.
دموکراسی، نه تنها واژه ای سیاسی، بلکه یک فرهنگ است، نقطه اوج فرهیختگی انسان هاست. قله ای است بر بام تمدن و جامعه بشری که هر کسی را بدان راه نیست. فرهنگنامه ای است که در آن اثری از واژگان جنگ، خشونت، تجاوز به حریم، استبداد و خودکامگی، پرخاشگری های کلامی و فیزیکی و امثالهم یافت نمی شود. نقطه اوج تمدنی است که انسان بر اساس فطرت آزادی خواهی خود بدان دست مییابد و نقطه مقابل ایده هایی است که نه تنها عقیده مخالف را بر نمی تابند، بلکه جنگ، پرخاشگری و خشونت را از مرشدین مقدسشان آموخته و سعی در ترویج آن دارند.
با نگاهی به فرآیند دموکراتیزه شدن کشورهایی که در آن دموکراسی نهادینه شده، در مییابیم که انتشار این فرهنگ از قاعده هرم به راس آن بوده. به این ترتیب که نقطه آغازین آن ، کوچکترین واحد جامعه یعنی خانواده بوده است. رفتار اجتماعی افراد و نحوه تقابل، تعامل و همزیستی با دیگران آئینه ای است از آنچه از بدو تولد در خانواده فراگرفته و در وجودش نهادینه شده است. در جامعه ای که فرهنگ استبداد در خانواده موج میزند و غالبا در درجه اول پدر و در درجه دوم و بسیار نازل تر، مادرتصمیم و اراده خود را، درست یا نادرست، به فرزندان تحمیل میکنند و عبارتی تحت عنوان ” حق رای ” برای هیچ کدام از اعضای خانواده روایی ندارد و “سالار” خانواده است که در همه زمینه ها تصمیم میگیرد، نمیتوان انتظار مشاهده رفتار و گفتار دموکراتیک داشت. فرزندان، با واژه “سالار” رشد میکنند و پس از ورود به جامعه نیز، یا خود سالار خواهند شد و یا سالار بر آنان حکم خواهد راند. و چنین است که مردمان اینگونه جوامع نیز با واژگانی مانند آزادی، حق رای، دموکراسی و …. تنها از لا به لای متون و گاهی نیز، تحریف شده، درخلال حرف و سخنرانی و خطابه آشنا می شوند.
اما، پدیده “جهانی شدن ” که غالبا مورد استفاده سیاستمداران است اما نگارنده معتقد است که پدیده ای است کاملا فرهنگی که تبعات اقتصادی و سیاسی دارد، با توجه به برداشتن مرزهای جغرافیایی در اثر رشد تکنولوژیک و در دسترس بودن اطلاعات برای تمامی مردم جهان، از طریق نفوذ به خانواده ها و استفاده از وسایل موج سومی و با توجه به اینکه استفاده از ابزار مشترک، فرهنگ مشترک را نیز به همراه می آورد، کمک میکند به روند دموکراتیزه شدن کشورها از طریق نزدیک شدن فرهنگ ها و همین استحاله های فرهنگی است که به مرور زمان، فرهنگ دموکراتیک را در جامعه نهادینه میکند. و اینجاست که اشتباه مهلک کشورهای پیشرفته و دموکراتیک برای تزریق دموکراسی از طریق زور و اشغال، آشکار می شود. اینان به این نکته توجه نکرده اند که سران سیاسی هر کشور، از بطن همان جامعه و با همان فرهنگ غالب در جامعه برخاسته اند. سعی بیهوده است اگر بخواهیم فرهنگ را برخلاف جریان طبیعی آن، از راس به قاعده هدایت کنیم. و همین اقدام برخلاف جریان طبیعی، سبب مقاومت در برابر تغییر در بطن جامعه می شود و حتی سبب کند شدن روال عادی تحولات فرهنگی نیز شده است و خواهد شد. نمونه های بارز آن را در افغانستان، عراق، سوریه و بسیاری از کشورهای آفریقایی میتوان مشاهده کرد. مقاومت مردمی که درصد بسیار بالایی از آنان هنوز حتی سواد خواندن و نوشتن نیز ندارند و نگاهشان به دهان روحانیونی است که از این وضعیت نهایت سوء استفاده را کرده و می کنند و برای تحمیق توده های مردم، به طرق مختلف سد راه سواد آموزی و رشد آگاهی های آنان می شوند.
اشتباه استراتژیک اینجاست که دموکراسی را نمیتوان با جنگ و اشغال برای مردم به ارمغان آورد، ره آورد کشورهای پیشرفته و صاحب دموکراسی میتواند ارتقاء سطح سواد و آگاهی های مردم باشد.
بر اثر رنسانس فرهنگی، اینان، خود، برای دموکراسی خواهند جنگید.