دیوار برلین
سپتامبر 7, 2016
خواب
سپتامبر 12, 2016

اعتدال

خدا مرگت بده که راحت شَم !

و اینچُنین است آرزویِ مادری که فرزندَش مطابقِ میلِ او رفتار نمی کند. در حقیقت پایه و بنیانِ  آموزش ما، در آرزویِ مرگ است برای کسانی که مُخِلِّ آسایشمان اَند و مخالفِ اعتقادات ما، که نباید باشند  پدیده هایی که مطابق ذوق و پسند ما نیستند. و تَسَرّیِ همین فرهنگ در جامعه است که منجر به شعار “مرگ بر” می شود.

از کودکی، با واژگان عدل و عدالت و اعتدال بیگانه ایم. یا این یا آن را فراگرفته ایم، یا ورزش یا درس، گویی علم و ورزش دو پدیده متضاد اَند. و نظیرِ چُنین مثالی فراوان است.

می نویسیم از اعتدال، می خوانیم از اعتدال و با این همه، درونِمان  سرشار است از افراطی گری، و هرآنچه درونمان می گذرد، می تراود به بُرون، که زندگیهامان لبریز است از رادیکالیزم.

گاه می اندیشم که آیا می توان در جامعه ای که رادیکالیزم از در و دیوارش می بارد، سخن از اعتدال گفت ؟

و آیا جامعه ای که تنها اعداد موجودش صفر است و صد، اعدادی دیگر را می تواند پذیرفت ؟

و آیا کنش و واکنش ما در درازای حیاتمان نیز، به مثابه بودنمان است که یا هستیم یا نیستیم ؟

روابط اجتماعیمان نیز دچار و گرفتار مرز بندی های صفر و صدی است، گرفتار و دربند رادیکالیزم. یا دوستیم و یا دشمن، یا دوست می داریم و یا تنفّر می ورزیم، روابطمان سراسر عشق است و تنفّر، یا زشت می بینیم و یا زیبا … به بیانی دیگر، مطلق گرایی جزیی جدا ناشدنی از فرهنگمان شده است.

سیاستمان نیز چونان زندگیمان. از دیدگاه ما، سیاسیون مان یا خادم اند و یا خائن، یا از مردم اَند و یا در مقابلِ مردم. و مردمان و سیاسیونِ آنسوی مرزهامان نیز، یا دوست اَند و یا دشمن. و شعارهامان یا زنده باد! است و یا مرگ بر!

به گونه ای بنیادین، غیر از خود، زندگی را برای هیچکس نمی پسندیم. سرچشمۀ این خود بینی و نارسیسیزم در بطنِ وجود و زندگیهامان است. جایی که پایه هایِ سیاستمان شکل می گیرد.

کاش نا ممکن بودنِ مطلق را در نظام طبیعت و جهان هستی می آموختیم، و نسبیّت را می فهیدیم. و می دانستیم که تنها راه ادامۀ حیات در نظام طبیعت و راز بقای آن تا کنون، اعتدال است. اینگونه، مردم را و نظام هستی را دوست می داشتیم.

عشق می ورزیدیم، نه مرگ، و زندگی را با همۀ فراز و فرودَش، برای همه می خواستیم …

 

Sartrouville

09/09/2016