جانان
دسامبر 31, 2016
پیمان
ژانویه 2, 2017

امید

نگاه کن!

دور دست ها ناپیداست

چَشم، چَشم را نمی بیند

دستِ من در میان تاریکی

در میانِ غبار و این همه مِه

وز میانِ میوه هایِ رنگارنگ

گلِ یخ از شاخه ای نمی چیند

نگاه کن!

در میانِ این همه ابر و غبار

چهره ها را نمی توان بشناخت

ابروان گره خورده

خسته از تیره گی و یخبندان

سر در گریبان فرو برده

خنده بر لبی نمی بینی

اَخم بر چهره ها نُمایان است

وآنچه از ابر و آسمان بارَد

قطره های تگرگ و باران است

لیک از میانِ برف و یخبندان

ساقه هایِ امید سر زده است

وَز برای گل و ترانه و عشق

دلِ بی قرارِ من پَر زده است

نگاه کن!

بهار در راه است …

 

Sartrouville

01/Jan/2017