چندین قرن از اختراع پول می گذرد. ابزار تسهیل کنندۀ معاملۀ اشیاء.
پیش از اختراع پول، تمامی معامله های اجناس به گونۀ پایاپای انجام می شد. امّا از آنجایی که بسیاری از فروشندگان نیازی به جنس های مبادله شده نداشتند و از طرفی، فروشندۀ مقابل نیز کالای مورد نیاز آنان را نداشت، به ناچار مبادلۀ کالا صورت می گرفت تا شاید بتوانند کالای جدید را با جنس مورد نیاز خودشان نزد فروشندۀ دیگری مبادله کنند، مبادلاتی که گاهی چند دست انجام می شد تا به کالای اصلی و مورد نظر دست یابند. در این راه، پول نقش واسطه را به عهده گرفت. فروشنده در قبال کالای فروخته شده، پول دریافت می کرد تا بتواند هر کالایی را متناسب با همان مبلغ به راحتی تهیه کند. در حقیقت، پول، راهِ میان بُری بود برای دریافت خدمات و کالا و رسیدن به هدف.
امّا همین واسطه، طی قرن های متمادی، تبدیل شد به هدف. تغییر نقش از وسیله به هدف.
به تدریج، نگرش مردم به پول برای خرید خدمات و ملزومات، تبدیل شد به پولِ ناب و خالص. چنین شد که بشر به سمت و سویِ انباشتِ پول حرکت کرد. پولی که حکم ابزار را داشت و بدون شیء و خدمات فاقد ارزش بود و در حقیقت در مقام ارزش گذاری و معاملۀ اشیاء و خدمات مورد استفاده قرار می گرفت، خود به تنهایی تبدیل به ارزش شد. چنین انحرافی موجب انباشت پول و تاسیس بانک ها و مؤسسات مالی که برای چنین کاری مورد نیاز بودند گردید و دارندۀ آن واجد اعتباری بیش از بقیه و به تناسب انباشت آن شد. پول، دیگر نه تنها فقط وسیلۀ مبادله نبود بلکه نزدِ عوام، ارزش انسان ها نیز با آن سنجیده شد. اکنون صدها و بلکه هزاران میلیاردر در جهان زندگی می کنند که حتی فرصت خرج کردن چنین پولی را در تمام مدّت زندگیشان نخواهند داشت و فقط ابلهانه به انباشتِ آن مبادرت می ورزند، غافل از اینکه فقط نگهبان دارایی هایی هستند که قابل استفادۀ آنان نیست. درست مانند قصرهایی که فقط فضای محدودی از آنان مورد استفاده قرار می گیرد و در حقیقت زحمت نگهبانی مابقی را بعهده دارند.
پول، حتی تا جایی پیش رفت که نقش اساسی در تشکیل افکار و احزاب سیاسی و همچنین رفتار اجتماعی مردم ایفا کرد. سرقت ها و جنایاتی که برای تصاحب آن انجام شده و می شود گواهی ست بر این مدّعا.
تغییر نقش پول از واسطه به هدف هنوز نیز ادامه دارد و با توجّه به فرآیند فعلی و تسلّط سرمایه بر سیاست و اجتماع ، بنظر نمی رسد که در آیندۀ نزدیک نیز تغییری در نقش آن ایجاد شود. آز و طمع در بشر، تناسبی معکوس با میزانِ آگاهی های اجتماعی و افکار فلسفی آنان دارد. هر اندازه که میزان نفوذ فلسفه در زندگی خصوصی و اجتماعی بشر کاهش یابد، بر میزان حرص و آز آنان در بدست آوردن پول افزوده می شود.
این نوشتار بسیار کوتاه و مختصر را با شرحی از ویتگِن اشتاین، یکی از بزرگترین فیلسوفان قرن بیستم به پایان می برم:
وی وارث ثروتی عظیم شد. تمامی آن را بین دیگران اعم از شعرا، نویسندگان و فیلسوفان و حتی مردم عادی تقسیم کرد و خود زندگی ساده ای در پیش گرفت. هنگامی که از وی علت چنین رفتاری پرسیده شد، در پاسخ گفت: پول سبب دردسر است.
چنین بنظر می رسد که تناسبی معکوس بین میزان فرهیختگی و اندیشمندیِ انسان با فعالیت او برای کسب پول (بیش از حد متعارف) وجود دارد.
29/Sep/2020
Sartrouville