پارسیان را حساب به دینار می کنند و تازیان را بخشش به خروار، زین میانه، ما را نصیب رنج است و اَجنَبی را گنج .
دولتیان، روزگار در عِشرت می گذرانند و ملّت در عُسرت.
بیداد را بَر جایِ داد نشانده اند و دادِ بیداد می دهند.
سنگ ها را بسته اند و سگ ها آزادند.
به نام دیانت، خیانت می کنند و خائنان را بَر جایگاه مومنان می نشانند.
مُقرّبان را مُهر برپیشانی است و مُستمندان را مُهر برلب.
حق گویان را یاوه گو می نامند و یاوه گویان را بر مَسنَد حق می نشانند.
شایستگان را پای در بند است و فاحشگان را عِنان در دست.
مردم را ترک دنیا می آموزند و خویشتن سیم و غَلّه می اندوزند.
اسلام شناسان ! را نصیب، تقدیر است و ایران شناسان را تکفیر.
“بلا ” را به جایِ “طلا” می نُمایند و عصر کشتار وقتل عام را “دوران طلایی” می نامند.
جایِ “مِهر”، کینه بر سینه نشانده اند و اُمیدِ عافیت دارند.
خویشان را ثروت می دهند و درویشان را نکبت، سیه دلان را جامۀ اَزرَق بر تن می کنند و اَزرَق دلان را سیَه پوش می کنند.
تشنگان را وعدۀ آب می دهند و نشان ِ سراب.
مردمان را پای در زنجیر است و فرزندان را چونان طُعمه در نَخجیر.
بر حوزه هایِ “جَهلیّه” نامِ “علمیّه” نِهاده اند و دانشگاه را محلِّ عبادت کرده اند.
میخانه هایِ یکرنگی را بسته اند و بُتخانه هایِ تزویر و ریا را گشوده اند.
کَسان را سفره ها گلگون است و بی کَسان را لُقمه در خون.
شعارِ “عدالت ” سر می دهند و عمل به “رِذالت ” می کنند.
ابراهیم، گوسفند قربانی می کرد و اینان انسان ها را چونان گوسفند.
دانش پیشه گان را به قربانگاهِ جَهل می برند و بر جایِ پایِ خُرافه پیشه گان بوسه می زنند.
داعیۀ “مِهر” دارند و کینه بر سینه می نشانند.
سرهنگان را نشانِ فرهنگ می دهند و فرهنگیان فرهیخته را سَر بَر دار می برند.
رندانه، جاهلان را دینار می گیرند تا رُخصَتِ دیدار دهند خداوندگارشان را، در کعبه ای تیره و تُهی. چون شیطان، در پوستِ دشمن و پوستینِ دوست اُفتاده اند و نقشِ شیطان بر سنگی نِهاده اند تا دینداران، سنگ بر آن شیطان زنند.
دست هایِ پینه بسته از قلم در ذِلّتَند و شمشیر بدستان در عزّت.
مُهرِ قِداسَت بَر حَرَم ها می زنند تا غُبارَش سُرمۀ چشمِ جاهلان شود و دینارش گرما بخشِ جیبِ رندان.
از سَرِ جَهل، سنگِ نَنگ بَر شیشۀ فرّ و فرهنگی زده اند که هزاران سال پیش از زایشِ پیامبرشان و پیش از هجمۀ بَربَریّت به مَدَنیّت، بنیاد نِهاده و مَنشاء ظهورِ فرهیختگانی بوده که نخستین اعلامیۀ حقوقِ بشرشان، ثبت بَر جَریدۀ عالَم است.
مردمان، روزها روزه اند و شبها به دریوزه. سُرمه بَر چَشمِ خویشان می زنند و دشنه بَر پشتِ درویشان.
می گویند که حفظِ نظام از اوجبِ واجبات است، بدین معنا که منافعِ ملّی فَدایِ منافعِ مِیلی.
رأیشان را از مردمان می گیرند و مَشروعیتشان را از امامِ زمان.
جنگ را نعمت می دانند و صلح را نِکبت، و چون پایه هایِ دین و حکومتشان بر شمشیر استوار است، تکلّم و تعاملشان با زبانِ شمشیر است و چون تنها زبانِ شمشیر می فهمند، دیر نخواهد پائید که به زبانِ شمشیر نیز با اینان مقابله به مِثل شود .