و چه ابلهانه و ساده انگارانه است
باورِ آنکه
نَفَس اَش می گیرَد
در هوایی که نَفَس های تو نیست.
لحظه هایی که
سرآسیمه
در به در
کوی به کوی
در جستجوی نَفَسی دیگر
به دنبال هوایی است
که نَفَس های تو نیست…
باور نمی دارم اَت ای یارِ آشنا!
دیگر فریبِ مستی و دیوانگی بس است…