این دلِ دیوانه را، دلبرِ جانان خوش است
فصلِ بهاران شده، بوسه فراوان خوش است
هَر دَم از این باغِ تو، عطرِ گُل و نسترن
نرگسِ مستانه را، بادِ بهاران خوش است
پنجه به موی اش زنی ، گاهِ قَدَم های او
راهیِ بُستان شدن، دردلِ باران خوش است
قصدِ گُل و سبزه کُن، شادی و لبخنده کن
در دلِ این گُلسِتان، خندۀ یاران خوش است
گر که زِ جانِ جهان، جور و جفا دیده ای
دستِ دُعا بَر سَما، درطلبِ جان خوش است
یارِ غریبان مَشو! اسبِ سِتَم را مَران!
هر قَدَمِ زندگی، در بَرِ پیمان خوش است
09/May/19
Sartrouville