تفاوت – تقارب
مارس 15, 2020
غزل نوروزی
مارس 19, 2020

بهاران با من

فصل دلگیرِ خزان اَم طی شد،

پِیِ زردی و غمِ پائیزی،

برف و سرمایِ زمستان آمد،

فصلِ دلسردی و بی جانیِ ما،

نَفَسِ سرد و زمستانیِ ما،

به سَرَم حسرت بُستان آمد.

امّا،

تو بخواب،

و به تعبیر

به رؤیایِ بهار،

نَفَسِ گرم  و روان بخشِ  بهاران با من.

و در آن لحظه،

که یخ هایِ جهان آب شود،

وه که دل ها

همه بی تاب شود،

در دلِ سبزه و گلزار و گلستان و بهار،

چِهرِ زیبایِ نگار،

فصلِ دلتنگیِ یار،

چه چه و نغمۀ جان بخشِ هَزاران با من.

بِنِشین بر لبِ جوی،

دست در دستِ نگار،

غمِ دیرینه مگوی،

هَوَس و وسوسۀ  بوس و کناران  با من.

بِنِگر!

نقشِ یک عشق

که از ابرِ بهاران جویَم،

و چه نقشی زده این ابرِ سپید.

تو از او عشق بجوی،

نم نم  و  زمزمه  و نغمۀ  باران  با من.

فصلِ گُل هایِ بهاری و گلستان شده است

دشت و صحرا همه بُستان شده است

رقصِ گُل ها به دَم بادِ بهاران بِنِگر

دست در زُلفِ و پریشانیِ یاران بِنِگر

تو به پا خیز و برقص،

تا که دستت برسد بر خَم ابرویِ نگار،

پایکوبی و مِی  و خلوتِ  یاران  با من.

 

25/Feb/20

Sartrouville