ملغمه
آگوست 13, 2019
روایت
آگوست 24, 2019

تحوّل یا تطوّر؟

دهۀ ابتدایی پس از انقلاب و آنچه که آن را اختناق کبیر نام نهاده ام را بخوبی بخاطر دارم. از تراشیدن موی جوانان تا به درخت بستن و شلاق زدن آنان، تیغ زدن لب های ماتیک زده، پاره کردن شلوارهای جین، مخفی کردن کاست های موسیقی، مخفی نگاه داشتن نوارهای ویدیویی که جرم سنگینی هم داشت، دستگیری جوانان پیراهن آستین کوتاه پوشیده، دستگیری دختر و پسرها با هم و پرس و جو و پرسیدن نسبت آن ها، ممنوعیت پخش فوتبال و کشتی و ورزش های مختلف به بهانه داشتن شورت ورزشی و دوبنده ، کشتارهای دهه شصت و بی خبری جامعه از چنین کشتاری و……. همگی حکایت از خفقانی داشت ریشه در مذهب. سرابی از آزادی که جامعۀ جاهل و کم آگاه آن زمان به دنبالش بود و نتیجه ای معکوس که قابل پیش بینی نیز بود.

امروزه امّا روزگار به نوعی دیگر پیش می رود. نسل جدید رؤیای دیگری در سر می پروراند. صفحات اجتماعی به گونه ای باورنکردنی اثرات مثبت خود را گذاشته اند. دهۀ شصتی ها خود را (به درستی) نسل سوخته می نامند چرا که هر آنچه را از داشتن، انجام دادن و دیدنش محروم بودند اکنون به عنوان امری عادی و پذیرفته شده در جامعه جاری و ساری است. دیگر قدم زدن در خیابان با دوست دختر یا پسر جرم نیست، حتی تا حدّی کنار رفتن روسری نیز امری است پذیرفته از جانب عوامل حکومتی. با کوچکترین تعرضی به بد حجابی یک دختر، سراسر صفحات اجتماعی پر می شود از کلیپ چنین تعرضی و در باقی موارد نیز چنین است. نسل فعلی شاید نتواند سختی ها و مصیبت های نسل سوخته را به درستی درک نماید. و چنین است که به یُمن وجود اینترنت و فضای مجازی، حکومت مذهبی کشور تحت فشار روزافزونی قرار گرفته است. اکنون بلافاصله پس از دستگیری یک مخالف، تمامی زنگ ها در شبکه های اجتماعی به صدا در می آید و خبر آن در کل جهان طنین انداز می شود، پدیده ای که در هیچ یک از سال های اواخر دهۀ پنجاه و کل دهۀ شصت بعلت فقدان چنین امکاناتی با وجود کشتار و اعدام بی امان،رخ نداد.

از یک سو ، حکومت، چه در صحن جامعه و چه در فضای مجازی، از نظر داخلی در موضع انفعال قرار گرفته و از طرف دیگر، در صحنه بین المللی نیز وضع از این بهتر نیست. فشار وحشتناک تحریم ها و انزوای تقریبا کامل سیاسی – اقتصادی و بالطبع، بالارفتن نرخ فقر و بیکاری، اختلاس های وحشتناکی که ریشه در احساس نا امنی دست اندرکاران دارد، حکومت را در منگنه ای با فشار روزافزون قرار داده به گونه ای که برون رفت از چنین وضعیتی بسیار بعید و دور از ذهن می نماید و حتی خوشبین ترین افراد نیز امید چندانی به برون رفت از چنین بحران فرگیری ندارند.

در این میان، بجز سقوط، تنها راه باقی مانده برای حکومت، عقب نشینی از مواضع پیشین در خارج از کشور و در سطح بین المللی ( نوشیدن جام زهر)، و تعدیل مواضع اجتماعی و برقراری آزادی های فردی در داخل است. پُر واضح است که عقب نشینی از مواضع بین المللی و پذیرفتن استانداردهای تحمیلی، سبب بهبود وضعیت معیشتی نیز خواهد شد امّا نکته کلیدی ماجرا چگونگی ادامۀ حکومت بر کشور است.

آنچه که در صفحات اجتماعی و در سطح جامعه مشاهده می شود، بی تفاوتی نسبی هر دو طبقه متوسط و مرفه جامعه نسبت به وضعیت معیشتی قشر فقیر و فرودست است. به صراحت میتوان گفت که قشر فقیر و فرودست جامعه گرفتار در بن بستی است که با توجه به بی پناهی آنان و عدم حمایت اقشار میانه و بالا دست جامعه خروج از آن میسر نخواهد بود. از یک طرف فشار های اقتصادی و فقر و فلاکت امان از آنها بریده و تاب و توانشان را گرفته و از طرف دیگر از هیچ جهتی مورد حمایت کامل قرار نمی گیرند. نمونه آن تظاهرات سراسری بود که گرچه انعکاس زیادی حتی در محافل خارج از کشور داشت، امّا با عدم پشتیبانی طبقات بالادستی همان گونه که قابل پیش بینی بود به شکستی تلخ منجر شد و هنوز رهبران جنبش کارگری در زندان بسر می برند، بدون پشتیبان و صدایی در خارج از زندان. تنها گاهی چند نفری با هشتگ یادآور آنها هستند، که این نیز با اقبال چندانی مواجه نمی شود. زنگ خطر به صدا در آمده  اما هیچ حرکتی جدی و فراگیر مشاهده نمی شود. فرودستان را غم نان است و فرادستان را بیم جان.

چنین حالت و وضعیتی، موقعیتی است ایده آل برای سردمداران حکومت به جهت بازیابی خویش در ادارۀ جامعه و خروج از بحران. موقعیت ایده آل از این جهت که با عقب نشینی از مواضع خود و باج دهی سیاسی در مواجهه با جامعه بین الملل بحران خارجی را از سر می گذرانند تا بتوانند چاره ای برای خروج از بحران داخلی بیابند.

اگر چنین شود، شاهد رفرم هایی در کل جامعه و در سطح مدیران ارشد و ورود جوانانی که تا کنون بی نام و نشان بوده اند و جامعه حساسیت زیادی نسبت به آنان ندارد خواهیم بود. وظیفۀ اینان نیز هدایت سیستم به سمت و سوی گذار از بحران است با ایجاد رفرم هایی در سطح جامعه. از طرفی دستگیری ، محاکمه و زندانی( و احیانا اعدام) برخی از کارگزاران حکومتی که درون ویترین قرار دارند و از طرف دیگر واگذاری آزادی های اجتمایی، نمونه هایی مانند موتور سواری بانوان، اجباری نبودن ( غیر رسمی) حجاب، ورود بانوان به ورزشگاهها و حتی رفرم هایی شاید باورنکردنی مانند آزاد گذاشتن مصرف مشروبات الکلی ( غیر رسمی) و مقولاتی از این دست که اکنون دغدغه بسیاری از کاربران اینترنت و فضای مجازی است و آزادی چنین مقولاتی سبب حذف بسیاری از نارضایتی ها خواهد شد.

اینان با بزرگ نمایی چنین رفرم هایی ، با حذف اندیشه های سیاسی از سطح جامعه و فضای مجازی ، در حقیقت ساخت و ساز جامعه را به سمت و سویی خواهند برد مانند سوریۀ پیش از جنگ.

لازم به ذکر است، خطری اصلی که جامعۀ ما را تهدید می کند عادت به فقر است، نزد مردمی که به لحاظ ثروت ملّی رتبه پنجم جهانی را دارند اما از نظر رفاهی جزو چند کشور پائین رتبه بندی جهانی اند. و این هشداری است جدّی برای کسانی که همانگونه که ذکر شد دغدغۀ اصلی شان نه بحران اقتصادی و سیاسی است و نه زیر خط فقر بودن اکثریت مطلق جامعه، بلکه آزادی هایی است بسیار پیش پا افتاده که پس از فروپاشی نیز میتوان بدان دست یافت، امّا چه کنیم که دغدغۀ مردم ما نه غارت کشور است و نه فقر اکثریت، که چون گلیم خود بیرون برده اند به چیزی نمی اندیشند جز منافع کوتاه مدت و ناپایدار خود.

جامعۀ ما از نبود حسّ وطن دوستی رنج می برد.

 

دونان چو گلیم خویش بیرون بردند

گویند چه غم  گر همه عالم  مُردند

(سعدی-گلستان-باب هفتم- در تاثیر تربیت)

 

14/Aug/19

Sartrouville