چون قایقی رها شده در موج، خسته ام
بشکسته شد دلم به تماشا نشسته ام
سهمم زِ هستی ام، قفس و تازیانه شد
همچون اسیرِ وا شده از بند رسته ام
گیرم که پا رها شده از قیدِ بَندِگی
لیکن اَسیرِ و بردۀ زنجیر بسته ام
خواندم بسی ترانۀ دلدادگی، کنون
از زندگیّ و جور و جفایَش گسسته ام
بر رویِ زرد و درد و غمِ چهره ام نِگر
پیمانِ عشق بسته بُدَم، دل شکسته ام
Sartrouville
28/Fev/2017