علم و فلسفه
جولای 11, 2021
آشفته حالی
نوامبر 4, 2022

حجّت

آیتِ الله، شِنو این سخن
دیدۀ خود را بِگُشا بهرِ من

یک سخن از بهرِ خدا گوش کن
پندِ مرا حلقۀ در گوش کن

این همه جان ها که فدایِ تو شد
کُشته و قربانِ خدایِ تو شد

جملۀ دل ها زِ جفا خون شده
خاکِ وطن تَفته و گلگون شده

شعلۀ خشم اَت همه جا سوخته
وین همه لب ها زِ سخن دوخته

 

فتنه بُدی آفت هر دل شدی

همچو بلا بر همه نازل شدی

 

ملّت از این بارِ گِران خسته است

کام ز بیدادِ شما بسته است


حالیه بس کن ستم و کینه را
این همه رُسواییِ بیشینه را

این همه کُشتی به جهان، از چه رو؟
خیره سَران را نَبُوَد آبِرو

هیچ نباشد به وطن جایِ تو
خسته شدیم از سَب و هیجایِ تو

رهبر این ملّت و فرزانه ای؟
نی، به خدا نِکبَتِ این خانه ای

ثروتِ ما بَر دَرِ مُلّا شده
قامتِ ما از ستم اَت تا شده

هرکه بِگُفتا که نکن! کُشته شد
زین همه کُشته زِ جفا پُشته شد

دست بکش از طلبِ جانِ ما
سوخته ای خِطّۀ ایرانِ ما

هستیِ ما بُردی و غارتگری
از بَرِ آبادیِ ما اَخگَری

حلقه به گوش اَت نشدیم از قضا
مَردُمِ هشیار، بگو حَبَّذا

پنبه شده از ستم هر رشته ای
پاکی ما را زِ چه آغِشته ای؟

ختم کنم رشته و حُجَّت تمام
دست بِشوُ از وطن اَم، یک کلام

از بَرِ موطِن به یقین جان دهم
جانِ گران بَر سَرِ پیمان دهم

29/Oct/2022
Paris