خزان
جولای 31, 2016
کتاب سوزان
آگوست 2, 2016

حقوق بشر

دیری است جنجال حقوق بشر گوش فلک را کر کرده است و صدای بوق وکرنای آن را در اقصی نقاط جهان می توان شنید . خود را حامی و ملجاء پناهجویان و پناهندگان میدانند و فریاد وامصیبتا که چه میگذرد بر بشر قرن بیست ویکم در شرق . گرچه آنچه در شرق و خصوصا در خاورمیانه و بالاخص درایران اسلامی ! میگذرد حقیقتی است غیر قابل کتمان و می بینیم و می شنویم در کشوری که خاستگاه نخستین اعلامیه حقوق بشر بوده چه بر سر نوع بشر می آورند ، که روی هزار فرعون را سپید کرده اند ، اما، در این سوی میدان نیز، تفاوت های آشکاری است میان شعار و عمل. آنچه می گویند در تضادی است آشکار با آنچه می کنند. از سویی در اقدامی تبلیغاتی ، مرزها را باز گذاشته اند و پذیرای پناهندگان سیاسی و غیر سیاسی ، اعم از نویسنده و روزنامه نگار و سیاستمدار وووو خلاصه تمامی به اصطلاح قربانیان سیاست ، هستند و از سوی دیگر چنان عرصه را برآنان تنگ کرده اند که برخی اوقات می اندیشم که آیا اینان به راستی در سرزمین مادری خود سروسامانی از این بدتر داشته اند که چنین حقارتی را به جان میخرند ؟

درآن سوی مرزها ، روسپی نامردمان ، بر دست و پای گرمرو آزادگانی چون تو، قل زنجیر می بندند و دهانت را می دوزند، که مبادا زبان به انتقاد مقدسین بگشایی و بگویی که جهان سوم جایی است که گاوهایش مقدسند و مقدسینش گاو، و اما در این سوی ، با دست خود قفل محکمتری بردهانت میگذاری ، نه از بیم جان ، که به امید نان.

صف های طویل پناهجویان در سرمای استخوان سوز اروپا مقابل درب اداره پلیس و اداره امور پناهندگان ، نوید روزگاری سخت برای پناهچویانی میدهد که به امید نوشیدن جرعه ای آب ، پای در سراب نهاده اند. روزها روزه اند و شبها به دریوزه.

آن سوی مرزها سرهایشان را با شمشیر می برند واین سوی ، با پنبه ، ان سوی مرزها تیر برجسمشان فرود می آید و این سو بر قلب و روحشان و چنین است که نه راه پس دارند و نه راه پیش ، نه در خاستگاه خویش امیدی به زنده ماندن دارند و نه در مدینه فاضله ! امیدی به زندگی، زندگیشان پر است از امید نان و بیم جان .

اعلامیه حقوق بشر در دستانت، به هرکوی وبرزن این مدینه فاضله که میروی ، زن و مرد وپیر وجوان ، ساکنین همیشگی خیابان . نوع جدید و مدرن برده داری را به سبک وسیاق موج سومی و قرن بیست ویکمی می بینی. قرن ها پیش، بردگان را با قل وزنجیر به اسارت گرفته و میآوردند و بازار برده فروشان رونق داشت و برده های قوی تر بازار گرم تری داشتند و وای برحال و روز ضعفا.

امروز، اما ، به برکت عصر انفجار اطلاعات و کمرنگ شدن مرزها ، بردگان ، با پای خویش می آیند و التماس کنان بر در ارباب می کوبند . قرن ها پیش ، بردگان مبارزه می کردند برای آزادی ، امروزه ، بردگان قرن بیست و یکمی ، مبارزه میکنند با یکدیگر برای پذیرش بیشتر نزد ارباب ، و ضرب وشتم یکدیگر در صف های عریض و طویل برای یک وعده غذا و یا یک شب خواب در نوانخانه ای که هدیه ارباب است ، تا از گرسنگی نمیرند واستخوانشان از سرما نسوزد . قرن ها پیش ، زیستگاهشان طویله بود وخارج از منزل ارباب ، اکنون دریغ از همان طویله ، که شب و روزشان کنار خیابان ها و محل عبور اربابانی است که  با سر و وضعی مرتب و اطو کشیده و آراسته ، ظاهری کاملا متمایز با آنان دارند .  قرن ها پیش ، کارهای اداری ومالی در اختیار اربابان بود و کارهای پرمشقت و رنج آور ، سهم بردگان ، امروزه نیز همان است که بود ، بی هیچ تغییری در جایگاه …

گویا سرنوشت این قشر این بوده که قربانی سیاست ، زاده شوند و قربانی سیاست ترک دنیا کنند . این ها همانی هستند که برایشان اعلامیه های زرین نگاشته و سازمان های عریض وطویل برقرار شده.

برگهای اعلامیه حقوق بشر در دستانت می پوسد و باز ، نمی فهمی کدام حقوق برای کدام بشر ؟

آری این چنین است برادر