سکانسی از فیلم دو تفنگدار با بازیگری مارک والبِرگ و دِنزِل واشینگتن:
مرغ ها را زنده چال کرده اند ولی سرشان بیرون است، درست مانند صحنۀ سنگسار در اسلام! و از دور با اسلحه سر مرغ ها را هدف گرفته و می خندند در حالی که هیچکدام نمی توانند درست به هدف بزنند و فقط در این میان مرغ ها از ترس سرشان را به نا امیدی تکان می دهند….
مارک که در دستان اَش ران سوخاری شدۀ مرغ دارد به نشانۀ اعتراض بلند می شود. همین هنگام دنزل سر میرسد:
تو چته؟ چرا اعتراض می کنی؟
ببین اینا دارن با مرغها چکار می کنند؟
خب تو چی تو دستته؟
مرغ
خب اینا همینی هستند که داری می خوری
نه رفیق! خیلی فرق داره، اینا دارن مرغا رو شکنجه میدن…
……………..
باز می گردیم به سکانسی حقیقی از زندگی
فلانی! ماهیِ قرمزِ ما هم مُردا! ( با لبخندی ملیح و گاه با خنده ای به واقع بی معنا و ابلهانه)
چرا؟
نمیدونم، مُرد دیگه! اینا چند روز بیشتر دوام نمیارن…
………………
سکانسِ حقیقیِ دیگری از زندگی:
هنوز ماهی های قرمزم نمرده اند، نه تنها نمرده اند، که به نحوِ چشمگیری رشد کرده اند. غذای کافی، تمیز نگاه داشتن تُنگِ شیشه ای و عوض کردن مرتّب آب و خنک نگاه داشتن آن، حتی گاهی با افزودن یخ.
همسترم هم که به همین گونه مراقبت می شود.
…………………………………
و تو چقدر افسوس می خوری که این همه ماهیِ قرمزِ زیبا هر سال به دلیل ندانم کاری و اِهمال ما “به اصطلاح” انسان ها!!! می میرند، نه در رودخانه و نهر و چشمه، که درون خانۀ خودمان.
که هنوز نمی دانیم آوردن یک جاندار، یک حیوان، حتّی برای تزیین سفرۀ هفت سینِ مان، پذیرفتنِ مسئولیّتِ زندگی و جان اوست.
و جای تاسّف است که حتّی نسلِ جدید و نوپای ما نیز به این کشتار ناجوانمردانه مانند نگریستن به فیلمی از چارلی چاپلین می خندند و می گویند: مُ …… رررر …د!
باید بفهمیم بهتر است فرزندانمان را با حیوانات خانگی بزرگ کنیم تا روش همزیستی و رفتار متمدّنانه و مسئولانه با حیوانات را یاد بگیرند.
هوا گرم شده، بهتر است چند تا یخ درونِ تُنگ ماهی هایَم بریزم…
Sartrouville
27/May/2017