روزگاری ست
که سیمایِ تو از من دور است
روزگاری ست
دل اَم مَهجور است.
همه روز و همه شب
در به در و حیران است
دلِ غمدیدۀ من
نگه و دیدۀ من.
لیک
در میانِ همۀ آدمها
از وَرایِ همۀ پنجره ها
نیست آن چشمِ سیاه
نیست آن برقِ نگاه
و من آهسته به دل می گویَم
که فراموش کند پنجره را!
و صدایِ قدمِ خاطره را
روزگاری ست
دل اَم در گور است ….
Sartrouville
16/Dec/2016