زیباترین ترانه زِ دل ها شنیده ام
رسواتری زِ عاشقِ حیران ندیده ام
تا کوچه باغِ خاطره را جستجو کنم
چشمانِ مست و دلکشِ او را گُزیده ام
این دل به دست داده و شیدایِ کوچه ها
پایی به رَه نِهاده به جانان رسیده ام
تا شعله هایِ آتشَ جانَم دهَم به وی
اندر میانِ بِستَرِ او آرمیده ام
در ماجرایِ عشق، به بازارِ سرنوشت
با خون بهایِ خویش، چه جانی خریده ام
آن دلبَرَم که با قلم اَم نقشِ وی کشم
بنگر چگونه چشمِ سیاهی کشیده ام
Sartrouville
19/Dec/2016