وقتی زیستگاهِ تو در میانِ مُشتی جاهل است که نزدِ آنان، وسیله، هدف است.
وقتی با همۀ اِدّعایِ انسانیّت، غَرایزِ حیوانی بر آنان غلبه یافته و تمامیِ زندگانیِ شان پُر شده از فعّالیّت هایی حیوانی، به نام انسان.
وقتی تمامی به فکر “چگونگی” اند و نه “چرا” یی، و آن را پیشرفت می نامند و بدان افتخار نیز می کنند.
وقتی قفسه های کتاب خانه ها پُر شده از کتاب های راهنمای “موفّقیّت”!؟ که با اندکی مُداقّه، در می یابی که خویِ درّندگی و حیوانی انتقال میدهند و نه خَصائل انسانی.
وقتی “علم” بر جایگاه “اندیشه” تکیه زده و جهان اَت را حکمرانی می کُنَد.
وقتی مردمانِ اطراف اَت غرقِ تکنولوژیِ حاصل از علم اَند و روز به روز به از خود بیگانگیِ فارغ از اندیشۀ چرایی و انسانی، نزدیکتر می شوند. و چه جاهلانه می نِگَرَند تو را.
و وقتی به مُوازاتِ رشدِ عالِمان تکنولوژی، نسلِ اندیشمندان در حالِ انقراض است.
چگونه می توانی زیستن خود را در چُنین جامعۀ به ظاهر پیشرفتۀ حیوانی توجیه کنی؟
و ساکت بنشینی و بِنگَری که چگونه با ابزارهای ساختۀ بِلاهت، به نامِ نامیِ اَشرفِ مخلوقات، همدیگر را می دَرَّند به خاطر تکّه ای نان و زمین و رفاه بیشتر؟
که اگر چُنین است، تو نیز شریکِ جُرمِ چُنین حیواناتِ پیشرفته ای هستی، که هستیِ اندیشه را به نامِ علم، بر باد داده اند و تهدیدی اَند برای زندگی و بَقایِ نوعِ بشر، اگر بشری باقی مانده باشد …
Sartrouville
26/Jan/2017