گمراه
ژانویه 26, 2017
خاطرات
ژانویه 29, 2017

زیستگاه

وقتی زیستگاهِ تو در میانِ مُشتی جاهل است که نزدِ آنان، وسیله، هدف است.

وقتی با همۀ اِدّعایِ انسانیّت، غَرایزِ حیوانی بر آنان غلبه یافته و تمامیِ زندگانیِ شان پُر شده از فعّالیّت هایی حیوانی، به نام انسان.

وقتی تمامی به فکر “چگونگی” اند و نه “چرا” یی، و آن را  پیشرفت می نامند و بدان افتخار نیز می کنند.

وقتی قفسه های کتاب خانه ها پُر شده از کتاب های راهنمای “موفّقیّت”!؟ که با اندکی مُداقّه، در می یابی که خویِ درّندگی و حیوانی انتقال میدهند و نه خَصائل انسانی.

وقتی “علم” بر جایگاه “اندیشه” تکیه زده و جهان اَت را حکمرانی می کُنَد.

وقتی مردمانِ اطراف اَت غرقِ تکنولوژیِ حاصل از علم اَند و روز به روز به از خود بیگانگیِ فارغ از اندیشۀ چرایی و انسانی، نزدیکتر می شوند. و چه جاهلانه می نِگَرَند تو را.

و وقتی به مُوازاتِ رشدِ عالِمان تکنولوژی، نسلِ اندیشمندان در حالِ انقراض است.

چگونه می توانی زیستن خود را در چُنین جامعۀ به ظاهر پیشرفتۀ حیوانی توجیه کنی؟

و ساکت بنشینی و بِنگَری که چگونه با ابزارهای ساختۀ بِلاهت، به نامِ نامیِ اَشرفِ مخلوقات، همدیگر را می دَرَّند به خاطر تکّه ای نان و زمین و رفاه بیشتر؟

که اگر چُنین است، تو نیز شریکِ جُرمِ چُنین حیواناتِ پیشرفته ای هستی، که هستیِ اندیشه را به نامِ علم، بر باد داده اند و تهدیدی اَند برای زندگی و بَقایِ نوعِ بشر، اگر بشری باقی مانده باشد …

 

Sartrouville

26/Jan/2017