از سازِ دلِ خسته صدایی برخاست
واندر پیِ ن زمزمه یادی برخاست
در خاطره آورد تبِ عاشقی اش را
کاو بر درِ دلبر به گدایی برخاست
بیچاره هَمی زَد به درِ خانۀ دلبر
امّا نه جوابی، زِ دل آهی برخاست
آنگه که بیاد آمَدَش آن لحظۀ شیرین
زآن دیدۀ جانانه نگاهی برخاست
لیک ازِ سَرِ یآس و نِگَهی بی اُمّید
بَرکَنده دل و جان و به راهی برخاست
Sartrouville
22/Avril/2017