دل را به کسی داده و سهمِ دگران شد
بیچاره گی و حِیرَتَم از دیده عیان شد
رفتم که زِ خاطر بِبَرَم عشقِ نَهانَم
سهمِ من از این فُرقه دو چشمِ نگران شد
روزِ اَزَل اَت عاقبتِ رَه بِنُمودم
هر نکته که آن لحظه بگفتم همه آن شد
اکنون بِنِگر حاصلِ اندوه و غمِ دل
از دیدۀ دلداده چه خون ها که روان شد
آن لوحه که بر سَر درِ این خانه نِهادم
افسانۀ شیرین شد و فرهادِ زمان شد
عهدی که ببستی و بِگفتم که نپاید
پیمان که شکستی، حَصَل اَش جانِ گران شد
Sartrouville
21/Fev/2017