غم ها همه بُگریزد کاین جانِ جهان آمد
وز غیبت آن مَه رو این دل به فغان آمد
شهزاد سخنگویَم خوش خوانۀ خوشخویَم
گُل واژۀ گُل رویَم آن غُنچه دهان آمد
زیباییِ اندامَش وآن رویِ دلآرامَش
خوش مَنظرِ رعنا و، اَصبیحِ زمان آمد
زیباییِ خالَش بین تَن همچو غزالَش بین
آن چَشمِ سیاهَش با، اَبرویِ کمان آمد
چَشم و دل من خون شد سیلابۀ گلگون شد
از هِجرِ وِی افسون شد آرامشِ جان آمد
عالَم همه روشن شد گُلخانه و گُلشَن شد
آن شاهدِ بُستان و، آن سَروِ چمان آمد
جان و دلِ من رخشان کآن طُرّۀ عطرافشان
آکنده مَشامَم را آن روح و روان آمد
پیمانۀ من مشحون، زآن اشربۀ گلگون
مستانۀ مِی گشتم، وِی بوسه سِتان آمد
13/Sep/19
Sartrouville