رفتگان و لحظه ها
نوامبر 21, 2016
قطره ها
نوامبر 23, 2016

شادی

میخندیم، قهقهه میزنیم، میگرییم، زاری میکنیم و …. اما هیچگاه به جستجوی ریشه ها و خاستگاهشان بر نیامده ایم.

و این است آنچه که مرا ترغیب به نگارش ریشه ها و خاستگاه واژه ای به نام “شادی” کرد.

با کمی جستجو در اینترنت و شبکه های اجتماعی، برمیخوریم به نوشتارهای متعددی در باب و تعریف شادی و اینکه چگونه میتوانیم انسان هایی شاد باشیم.

بدون شک بسیاری از این نوشتارها صحیح و حتی علمی اند اما، تحقیقا به گونه ای پراکنده به این پدیده روحی – روانی اشاره نموده و هیچکدام به بررسی ریشه ها و خاستگاه شادی به گونه ای سیستماتیک نپرداخته اند و همین خالی بودن برخورد سیستمی با چنین واژه ای انگیزه ای شد تا بپردازم به “شادی” ، تعریف و خاستگاه آن به گونه ای سیستماتیک و مقوله بندی شده.

شادی، به لحاظ تعریف، واژه ای است در حیطه تخصصی روانشناسی و در زمره واژگان تخصصی این علم است، هرچند فلسفه و علوم دیگر نیز صرفا از زاویه دید خود و نه به گونه ای تخصصی و علمی، بدان پرداخته اند.

تعریف شادی:

شادی، هیجان و احساسی است که به واسطه برآورده شدن نیاز/ نیازها در انسان ایجاد شده و توسط حرکات دست، پا، بدن و تغییرات خطوط چهره نشان داده میشود. انقباض عضلات صورت به هنگام شادی کاملا مشخص کننده وضعیت درونی فرد است. فرم عضلات دور چشم، انقباض عضلات کناری لب ها و کشیدن لب ها به سمت کنار و بالا ( لبخند) نشان از رضایت و شادی فرد دارد. برخی اوقات نیز فرد با خنده های بلند و حتی قهقهه، شادمانی خود را ابراز میدارد. به عبارت بهتر، حرکات بدنی و خطوط چهره انسان، “نمودی” است ظاهری در پی و در نتیجه آنچه در باطن و درون وی میگذرد.

اما، همانگونه که در ابتدا نیز ذکر شد، ایجاد شادی مستلزم برآورده شدن  نیازهایی است که در سطوح مختلف برای انسان مطرح است. در این زمینه  در بخش های بعد بدان خواهیم پرداخت.

شادی، دقیقا مانند افسردگی، اما با 180 درجه متفاوت با آن، دارای خاستگاهی یکسان است و بر اساس خاستگاه، به دوبخش “درونزاد” و “واکنشی” یا “برونزاد” تقسیم میگردد. که بصورت مختصر به تشریح هر کدام از این دو عامل خواهیم پرداخت.

1 – شادی برونزاد ( واکنشی)

چنانکه از نام و عنوانش پیداست، نوعی از احساس شادی است که در پی مواجهه با عوامل خارج از ارگانیسم بدن و در تقابل با آنها ایجاد میشود.

چنین عاملی میتواند دربرگیرنده بسیاری از پدیده ها و محرک های محیطی باشد مانند:

شنیدن و یا حتی گفتن طنز و جوک ( لطیفه)

معاشرت با انسان های شاد: تعامل با چنین گروه هایی و یا افراد شاد، بصورت سینرژیک ( هم افزا) سبب بروز و افزایش سطح رضامندی و شادمانی فرد میگردد.

زیستگاه شاد ( زندگی در جامعه ای شاد)

در اینجا، شادی (همانند غم)، بعنوان زیر مجموعه ای از فرهنگ است که مسری است. بدین صورت که جامعه شاد تشکیل شده است از افرادی شاد و بصورت متقابل، اثراتی شادی بخش بر افراد جامعه دارد. به عبارتی دیگر، جامعه شاد، سبب بروز شادی در افراد عضو آن جامعه میشود و افراد شاد نیز تشکیل دهنده جامعه ای شاد خواهند بود. در این حالت، سینرژی ( هم افزایی) شادی در جامعه به وقوع میپیوندد. چنانچه در یک جامعه غمگین نیز، غم، بصورت فرهنگ و به گونه ای سینرژیک در بطن جامعه نفوذ میکند.

ورزش:

یکی از فعالیت های بسیار مهم که به سبب ترشح هورمون و رساندن اکسیژن بیشتر به سلول ها و در نتیجه ایجاد شادی میشود، ورزش است. فعالیت ورزشی سبب افزایش ترشح آندورفین و ایجاد سرور و شادی و سرزندگی در فرد میشود و در این میان، نقش ورزش های جمعی مهمتر و پر رنگ تر از ورزش های انفرادی است.

 

 

2 – شادی درونزاد:

عوامل و ریشه های چنین شادی هایی، بنا به تعریف، درون ارگانیسم است و پدیده ای است کاملا درونی که به واسطه عوامل متعددی خود نمایی میکند.

ریشه های شادی های درون زاد را میتوان در احساس خوشبختی یافت، به عبارت دیگر، “احساس خوشبختی” پایه و زمینه ساز شادی درون زاد است.

واژه “خوشبختی” احساسی است کاملا فردی و درونی که بسته به وضعیت و پایگاه فکری – علمی و اجتماعی فرد و تشفی امیال درونی وی، متغیر است.

با توجه به این نوع نگرش، لازم است پیش از هرگونه بررسی، نگاهی هرچند مختصر و گذرا به هرم مزلو داشته باشیم.

450px-maslow_pyramid_2

به بالاترین رده ( رده پنج) طبقه‌بندی مزلو دو نیاز «دانش‌ اندوزی و شناخت و درک پدیده‌ها» و «نیاز به زیبایی و نظم» نیز اضافه شده است.

بر این اساس، افراد با توجه به سطح علمی، اجتماعی و فکری خود در یکی از گروه های پنج گانه جای میگیرند. گروه هایی که از قاعده تا راس هرم را تشکیل میدهند.

قاعده هرم شامل تشفی و برآورده شدن نیازهای جسمی و فیزیولوژیک مانند خواب، تشنگی، گرسنگی، نیاز جنسی و امثالهم میباشد. یعنی برآروده شدن نیازهای اولیه بشر. کودکان ، افراد بی بضاعت و حتی افرادی که بطور موقت محروم از تشفی چنین انگیزه هایی هستند در این طبقه جای میگیرند. بر اساس این تقسیم بندی، کودکی که اسباب بازی مورد نظرش را مییابد، در آن لحظه شاید خوشبخت ترین و به طریق اولی، شادترین فرد جهان باشد. و همچنین است وضعیت تشنگان و گرسنگانی که یا بصورت دائم و مزمن و یا به گونه ای کاملا موقت، محروم از برطرف کردن امیال ابتدایی خویشند. فردی که از تشنگی یا گرسنگی مزمن رنج میبرد، به محض دریافت آب و یا غذا، نشانه های شادی را از خود بروز میدهد و همینطور چنین وضعیتی در سایر موارد نیز صادق است.

در طبقات بالاتر این هرم، خانواده، شغل ، دارایی، داشتن دوستان، عشق و محبت، احترام متقابل، عزت نفس، موفقیت، قدرت تحلیل و حل مسائل و مانند اینها قرار دارد و هرچه به سمت و سوی طبقات بالاتر میرویم، شاهد احساس خوشبختی در اثر برآورده شدن “نیازهای متعالی” خواهیم بود که بطور طبیعی شادی حاصل از چنین احساسی نیز قابل مشاهد است.

برای مثال، “احترام متقابل” که در مراتبی نزدیک به تعالی قرار گرفته، یکی از نکات واجد اهمیت در رفتارهای فردی و اجتماعی است. زمانی که به دیگران احترام میگذاریم، بیش از ایجاد احساس شادی در طرف مقابل، احساس رضایتی است که در نتیجه رفتار متعالی خود بروز داده ایم و همین احساس رضایت است که زمینه ساز شادی درونی است.

لازم به ذکر است که بالا رفتن از هر کدام از طبقات ذکر شده، مستلزم برآورده شدن نیازهای طبقات پائین تر است و لذا کسانی میتوانند به سمت و سوی راس هرم حرکت کنند که موفق به تشفی امیال طبقات پائین تر شده باشند.

در جامعه نیز وضع به همین گونه است. باید با توجه به قرار گرفتن فرد در هر کدام از گروه های پنج گانه، احساس خوشبختی و در نتیجه شادی فرد را مد نظر قرار داد. منحنی نرمال پراکندگی افراد بر اساس هرم مزلو، هفتاد درصد در طبقه سوم، سیزده و نیم درصد در طبقه دوم و به همین تعداد در طبقه چهارم و یک و نیم درصد جامعه در پائین ترین طبقه و یا بالاترین و متعالی ترین طبقه قرار میگیرند و هر گونه جابجایی اعداد و درصد ها، در منحنی نرمال ایجاد چولگی کرده و نشان دهنده عدم تعادل و ناهنجاری اجتماعی است.

ژنتیک ( وراثت ): همانگونه که در مورد ناهنجاری های روانی و افسردگی نیز صادق است، شادی نیز میتواند ریشه های ژنتیک داشته باشد. نه بدین معنا که ژن ها عامل ابتلا به افسردگی یا شادی باشند، بلکه ژن ها تنها زمینه های بروز چنین حالاتی را ایجاد میکنند و دقیقا به همین دلیل است که روان شناسان، در مواجهه با ناهنجاری های روانی، سوابق خانوادگی و فامیلی فرد را نیز بطور کامل بررسی میکنند. بنابراین، همانگونه که ژن ها میتوانند زمینه ساز ابتلا به افسردگی و غم     و بروز ناهنجاری های روانی باشند، زمینه های شادی و شاد بودن را نیز   میتوانند فراهم کنند، با تاکید مجدد بر اینکه ژن عامل شادی وجود ندارد.

عدم مقاومت در برابر حقیقت:

یکی از موارد بسیار مهم ایجاد شادی درونزاد، مواجهه با حقایق زندگی و پذیرش آن ها است. به عبارت دیگر، مقاومت در برابر حقیقت، نوعی خود فریبی است که گاه و بیگاه، با بروز دوباره و چند باره حقیقت و تناقض آن با انگاشته های مجازی خود، حالتی از سرخوردگی و شکست و غم و افسردگی ناشی از آن را سبب میگردد که متضاد و از بین برنده شادی درونزاد است.

بایگانی گذشته:

تمامی انسان ها، بدون استثنا، لحظات تلخ و شیرینی را تجربه کرده اند. لحظاتی که برخی همراه با شادی و برخی نیز با غم و انده توام بوده مانند از دست دادن عزیزان، سرخوردگی در عشق و …. که درجات متفاوتی را نیز دارا است. با دانستن این نکته که بدلیل وارد شدن آسیب های روانی ( تروما) هیچگاه چنین لحظاتی فراموش نخواهند شد، میتوان چنین مقاطع ناخوشایندی را در بایگانی ذهن و اندیشه قرار داد و بدین وسیله زمینه ساز بروز شادی ها بود، گرچه گاه و بیگاه چنین لحظاتی به واسطه بروز وقایعی خاص، تداعی میشود، اما هربار که در بایگانی راکد ذهن قرار میگیرد، ظهور مجدد آن ضعیف و ضعیف تر خواهد شد تا جایی که تداعی آنها نیز سد راهی چندان جدی بر بروز شادی ها نخواهند بود.

خود شناسی:

پیش و بیش از آنکه دیگران را بشناسی، خود را بشناس. خود شناسی سبب تنظیم توقعات فرد از خود و نتیجه آن پیش گیری از شکست و احساس سرخوردگی خواهد بود و پایه ای است برای بروز احساس شادی و شادمانی.

عدم مقایسه خود با دیگران:

بحث تفاوت های فردی بسیار گسترده و پیچیده است اما در این نوشتار بسیار مختصر و در حد چند سطر بدان میپردازیم. هر انسانی، مانند اثر انگشتش، موجودی است منحصر به فرد. بدین معنا که مشخصات فردی و درونی وی منحصر به خود او است و تکرار ناشدنی. بر این اساس، هر فردی دارای توانایی های خاص خود است و نقاط ضعف و قوت خاص خود را دارا است. بنابراین چنانچه خود را با دیگران مقایسه کنیم، مستقیم و یا غیر مستقیم، مقایسه ای خواهد بود بین توانمندی های ما و آنها و بسیارند کسانی که در مقوله هایی خاص توانمندی هایی به مراتب بالاتر از ما دارند، چنین کاری سبب احساس ضعف و شکست و سرخوردگی و سبب بروز افسردگی و مانعی خواهد بود بر سر راه شادی.

نسبی بودن پدیده ها:

باید دانست که در نظام طبیعت و کل جهان هستی، تمامی پدیده ها نسبی اند و هیچ “مطلقی” وجود ندارد و بر این اساس، زندگی کامل و ایده آل را نیز میتوان تنها در داستان ها جستجو کرد و یافت. به دنبال زندگی ایده آل بودن سرابی است که سرانجامش سرخوردگی و ناکامی است.

مفهوم و فلسفه زندگی:

زندگی پدیده ای است جاری در زمان حال، گذشته، چه یک لحظه پیش و چه هزاران سال پیش، متعلق به تاریخ است و آینده وجود خارجی ندارد و حتی هنوز تعریف علمی مشخصی نیز برای آن یافت نمیشود و اصولا “زمان” یک “مفهوم” است. هر گاه چنین واقعیتی را پذیرفتیم و زندگی و جریان آن را صرفا در زمان حال جستجو کردیم، آنگاه اضطراب از آینده از وجودمان رخت بر خواهد بست و در پی آن و به جای آن شادی زمان حال جایگزین خواهد شد.

اصل عدم پایداری:

در جریان زندگی هیچ مقوله ای پایدار نیست، حتی خود زندگی. هر پدیده ای که آغازی دارد پایانی نیز میتوان بر آن متصور بود. زندگی مانند یک معادله درجه یک خطی، یک جریان به هم پیوسته مستقیم و یکنواخت نیست. جریان زندگی، با توجه به فراز و نشیب های آن، بیشتر شبیه به منحنی سینوسی است و همراه با  ناپایداری پدیده هایش مانند شادی و غم. چنین مقوله ای در ادبیات پارسی نیز منعکس شده است:

چون سر آمد دولت شب های وصل

بگذرد ایام هجران نیز هم

باید توجه داشت که به تمامی موارد ذکر شده، میتوان بسیار افزود. اما تنها قصد این نوشتار بررسی واژه “شادی” به گونه ای سیستماتیک و مقوله بندی شده است.

Sartrouville

21/Nov/2016

 

استفاده یا اقتباس از این نوشتار به دلیل انحصاری بودن سبک و روش تحلیل و برخی از تعاریف آن، بدون ذکر منبع ممنوع و موجب پیگرد قانونی خواهد بود.