از پریشانیِ او خانه ام آباد نشد
مرگ بر! گفتَمَش و مُنجیِ بیداد نشد
بد نخواهیم زِ بَهرِ همه آحادِ جهان
از عزایِ دلِ آنها دلِ مان شاد نشد
کهنه اَبری سِپَرِ این همه اختر گردید
در دلِ وادیِ ظُلمت، نور بنیاد نشد
سعیِ بسیار نِمودیم ولی کوتَرِ حُرّ
از پَسِ پنجرۀ مَحبَسه آزاد نشد
خواستم از سِتَم و مَظلَمه فریاد زنم
بُغض درهنجره ام گُم شد و فریاد نشد
کهنه شد دفترِ آزادی و شیرازۀ آن
مردمان را سببِ خاطره و یاد نشد
04/Dec/19
Sartrouville