دل را نِگَه نِموده که ديوانۀ شما
سوزانده بوده بال ، چو پروانۀ شما
نا مهرَباني و سِتَم اَش بَس بُوَد کنون
هر روز و هر شَبَ اَش به درِ خانۀ شما
گاهي نگهي کن به رُخِ زرد و چَشمِ خون
اين عاشقي که بي سَر و سامانۀ شما
دل را گشوده بر قدم و خاکِ پايِ تان
آنجا قدم نِهاده که کاشانۀ شما
هر غنچۀ ضَمیرِ دلَم گَر شِکُفته شد
همچون شقايقي، بَرِ گلخانۀ شما
دل را زِعاشقی که پُراَز باده کردهاي
حيران و مستِ بر درِ ميخانۀ شما
مستی چُنان عربده جويی قدح به دست
از دَر برانده ای وِی و، مستانۀ شما
پُر کردهاي زِ خون، دلِ پيمانه و کنون
اُفتاده لانهاي شده ويرانۀ شما
Sartrouville
12/Dec/2016