مرگ، دردناک نیست.
وقتی مُردی، دیگر نیستی که ببینی خویشتنِ خویش را.
امّا، مرگِ امید، دردناک ترین است.
روزی هزاران بار می میری و زنده می شوی،
و روزگاران اَت را سپری می کنی در گوشۀ زندانِ سرنوشت،
و آب شدنِ تدریجی اَت را،
ذرّه ذرّه می نِگری در آینۀ زندگی،
تا لحظۀ رهایی.
تنها شکنجه ای که ابزارش عشقِ به شکنجه گر است.