دیر زمانی نیست
که می شِنَوَم صدایِ پای اَش را
که می نِگَرَم
غمِ نِگاه اَش را
نگاهی کاو
پُر از خواهش
و پُر از تَمَنّایِ نَوازش.
دیر زمانی نیست
که پنجره ام باز است
به رویِ باد صبا
که آوَرَد بویی
زِ بویِ گیسویی
که مست و مدهوش اَم
که می بَرَد هوش اَم
دیر زمانی نیست
که دست برده ام
به تارِ سیاهِ گیسوی اَش
به عَنبرین موی اَش
به طُرّه ای که دمی
نوازشی کُنَم اَش
برای خواهشِ دل
و کاهشی زِ غمی
و بِنگرم
به دو چشمی
به چشمِ مست سیاهی
که می دهد دل من
به دستِ تَباهی
آری آری
صدایِ پایِ عشق می آید …
Sartrouville
21/Nov/2016