بَزَک
مارس 28, 2017
خُفتگان
مارس 30, 2017

عاقل و مست

مُصلِحی کرده خِطابَم که بیَندیش، چه کار؟

عاقلان  را  به  درِ  خانۀ  درویش، چه  کار؟

بس نصیحت که چرا بی خبر از قافله ای؟

مست و دیوانۀ دل را به پس و پیش، چه کار؟

هر که  دیدم  به  رَهِ  عافیَت اَش  راهی  بود

عافیت فائزه گان  را به دلِ ریش، چه کار؟

رَهِ خود می رَوَم  و فارغ از اندیشه و عقل

سوته دل  را به رَهِ مصلحت اندیش، چه کار؟

وادیِ عشقم  و اینسان  رهِ دل  می پویَم

عاشقان را به  قَضا و قَدَرِ خویش، چه کار؟