گفتی که بَرَت آیم و دانم که نیائی
وآن چهرۀ زیبا نَنُمایی به جفائی
گفتم که شبی در بَرِ عاشق بنشینی
با نازِ نگاهیّ و شرابیّ و صفایی
لیک از نِگهِ مَست و از آن چَشمِ سخنگو
اثبات و یقین شد که تو بی مهر و وفایی
همصحبتِ آن رویِ دل آرا به که مانَد؟
وآن سهمِ که باشد که نشینی به قفائی؟
پیمان زِ چِه رو بسته ای ای یارِ ستمگر؟
زآن رو که چُنین، وعده گذاریّ و نپائی
Sartrouville
28/Fev/2017