غزل نوروزی
مارس 19, 2020
نان و آزادی
اکتبر 8, 2020

فاشیسم – تولّدی دیگر

حدود هفتاد سال از جنگ جهانی دوّم و یکصد سال از جنگ جهانی اوّل می گذرد ، جنگ هایی که ریشه در فاشیسم داشت و دهها میلیون نفر کشته و اروپایی کاملاً ویران شده بر جای گذاشت. تلاش بازماندگان جنگ در اروپا برای برقراریِ صلحِ پایدار بی ثمر نبود. بیش از شش دهه از آخرین جنگ میان اروپائیان می گذرد و اروپا ، برای اوّلین بار در تاریخ ، رنگ صلح و اتحاد را دید، صلحی که تمامی مرزهای اروپا را در نَوَردید و با ایجاد اروپایی منسجم و یکپارچه ، نوید آینده ای درخشان را داد. برداشتن مرزها ، ایجاد پولی واحد و قدرتمند ، تبادل اطلاعات علمی و تکنولوژیک و بسیاری دستآوردهای دیگر، نشانه های مثبتی بود از ایجاد اروپای واحد و متّحد ، اروپایی که می توانست در مقابل قدرت اقتصادی و تکنولوژیک ایالات متحده آمریکا نیز حرف هایی برای گفتن داشته باشد و در اقتصادِ جهانی نیز نقشی بسیار تعیین کننده ایفا کند.

در این میان ، فرانسه ، به عنوان مرکز سیاسی اروپا و کشوری که سیاسی ترین مردم اروپا را دارا است، نقشی محوری در شکل گیری اتحادیه اروپا داشت واکنون نیز ، شاید ، اگر نه به لحاظ اقتصادی ، که پس از آلمان دومین اقتصاد قدرتمند اروپا است ، بلکه به لحاظ سیاسی ، همچنان مرکز تفکّرات سیاسی اروپا است و چشم اروپای متّحد به سیاست های فرانسه در قبال اتحادیه اروپا دوخته شده است .

فرانسوا اولاند ، و مانوئل ولس ، رئیس جمهور و نخست وزیر اسبق فرانسه ، نتیجۀ انتخابات گذشتۀ پارلمان اروپا در فرانسه را ، به درستی ، زلزلۀ سیاسی نام نهادند واصلاحات عمیق و فوری اقتصادی را در دستور کار دولت قرار داده بودند . پس از آن نیز، امانوئل مکرون، وزیر امور اقتصادی دولت سوسیالیست فرانسوا اولاند، با وجود خروج از دولت و اتحاد با احزاب راست میانه و حمایت همه جانبه احزاب از وی بخاطر پیشگیری از پیروزی حزب راست افراطی، به زحمت پیروزِ انتخابات ریاست جمهوری شد.

اکنون امّا پیشتازی حزب راست افراطی به رهبری مارین لوپن در فرانسه، متئو سلوینی در ایتالیا، افزایش محبوبیت و تحرکات حزب نئونازی در آلمان و قدرت گرقتن راستی های افراطی در سایر کشورهای اروپایی و تشکیل بریگادهای مسلّح ضد مهاجر در کشورهای مختلف اروپایی، زنگ خطری است برای فرانسه واتحادیه اروپا . بسیاری از کارشناسان سیاسی و اقتصادی ، ریشه های پیروزی حزب راست افراطی را درمشکلات اقتصادی ارزیابی می کنند امّا ، به اعتقاد نگارنده ، اقتصاد ، هرچند در شکل گیری تفکّر و رفتار سیاسی و اجتماعی نقشی بسیار مهم ایفا می کند ، ولی نمی تواند به تنهایی تا این حد تاثیر گذار باشد. عوامل دیگری نیز در شکل گیری و اوج گیری چنین تفکّراتی نقش دارند که تاکنون نادیده انگاشته شده اند .

نسل هایی از مردم  فرانسه  و اروپا که جنگ جهانی دوّم را دیده  و آن را از نزدیک  لمس کرده اند ، می دانند که پیآمد های ناشی از تفکّرات افراطی ناسیونالیستی چیست. بخوبی می دانند که جنگ جهانی دوّم چرا و چگونه آغاز شد. می دانند که  هیتلر با مطرح کردن و آگراندیسمانِ مشکلات اقتصادی آلمان و بیکاری میلیونی در آن کشور، چگونه از نارضایتی مردم آلمان نهایت بهره را بُرد. آیا نسل جدید نیز واجد چنین آگاهی هایی است؟ پاسخ چنین سوآلی قطعا منفی است، چرا که نسل های پس از جنگ، علیرغم شنیده ها و روایت ها و دیدن فیلم های مستند تاریخی از جنگ های اول و دوم جهانی و علل آن، هیچ گاه توان لمس پیامد های به قدرت رسیدن پدیده ای به نام فاشیسم را ندارند و این در صورتی است که مشکلات اقتصادی، سیاسی و اجتماعی ناشی از حضور بیگانگان برای آنها بخوبی قابل لمس است.

هجوم بی سابقۀ مهاجرین از کشورهای آفریقایی و همچنین سوریه، افغانستان و عراق به اتحادیۀ اروپا و پذیرش بی حساب و کتاب و خارج از ظرفیت اقتصادی و بخصوص اجتماعی کشورهای عضو اتحادیه، موجی از نارضایتی را در جامعۀ اروپایی پدید آورده که ریشۀ آن نه فقط اقتصادی، بلکه در تضاد آشکار فرهنگی مهاجرین با فرهنگ صاحب خانه است. واکنش اوّلیۀ مردم فرانسه، مهاجرت از پاریس و شهرهای بزرگ به شهرهای کوچک تر بود ( رجوع شود به نوشتار مجمع الجزایر ) و پیآمد آن نیز، مطابق آمارهای ارائه شده در سال دوهزار و هجده، افزایش محبوبیت حزب راست افراطی از پنج  به بیست و پنج درصد بوده که این حزب را در راس احزاب سیاسی قرار داده است. آماری است تکان دهنده و اخطاری که نشانۀ خشم و نارضایتی مردم از سیاست های نابخردانۀ مهاجر پذیری دولت است. در این زمینه، اخیرأ ایتالیا حاضر به پذیرش کشتیِ حامل مهاجرین کشورهای آفریقایی نشد، واکنشی کاملا بی سابقه که نشانه ای است از سیاست های راست گرایانه افراطی دولت ها و تحت فشار افکار عمومی قرار گرفتن آنها و در نتیجه ، روند تغییر سیاست های اتحادیۀ اروپا در زمینۀ مهاجر پذیری. افزایش سرعت رسیدگی به روند پرونده های درخواستِ پناهندگی و کاهش زمان آن به سه ماه، سخت گیری بی سابقه در پذیرش پناهنده، اخراج فوری پس از صدور نتیجۀ منفی و بسیاری از ریزه کاری های دیگر در این زمینه، نشان از تصمیم راسخ دولت ها در مواجهه با پدیدۀ مهاجرت است، مهاجرتی که سبب تغییر بافت اجتماعی و فرهنگی بسیاری از شهرهای اروپایی شده است.

یکی دیگر از مشکلات به ظاهر غیر قابل حل اتحادیۀ اروپا، تراز نبودن اعضای اتحادیه است. انگلستان که عطایشان را به لقایشان بخشید و از اتحادیه خارج شد. فرانسه، آلمان، سوئیس، هلند و بطور کلّی کشورهای اروپای غربی، به لحاظ اقتصادی ، با اندک تفاوتی، در سطحی قابل قبول و تقریبا مشابه یکدیگر قرار دارند به گونه ای که هیچ یک از این کشورها زیان خاصی از ارتباط بدون مرز با دیگری متحمل نشده و از آن رنج نمی بَرَد. امّا وضعیت در مورد کشورهای اروپای شرقی کاملا متفاوت است. اقتصادی تازه آزاد شده و باقی مانده از عصر کمونیسم که هنوز فاصلۀ عمیقی با کشورهای اروپای غربی دارد. حتی در زمینه های فرهنگی نیز اختلاف زیادی بین کشورهای شرق و غرب اروپا است.

یونان، کشوری با اقتصادی کاملا ورشکسته و نیازمند کمک های سالانه اتحایه اروپا، (که در غیر این صورت، فروپاشی آن حتمی است). کارگران لهستانی و بلغار رکورد پائین بودن دستمزد را شکسته اند. اینان با حقوقی حدودا یک چهارم حقوق کارکنان کشورهای غربی در این کشورها مشغول به کارَند و کارفرمایان هم از چنین وضعیتی سود برده و اقدام به استخدام اینان می کنند و همین مورد یکی از دلایل بالا رفتن درصد بیکاری در اروپای غربی شده است. کولی های رومانیایی فرانسه را به اشغال خود در آورده اند و تمامی خیابان های پاریس مملوّ از کولی های رومانیایی است. افرادی که هم به تکدّی گری مشغول اند و هم ارتکاب انواع جرم، نظیر جیب بری و کلاهبرداری. وضعیت به گونه ای است که حتی توریست ها نیز پیش از سفر به پاریس  در این گونه موارد توجیه می شوند. آشفته بازاری که مطابق قانون، هیچ کس نمی تواند با آن مقابله کند چرا که حضور و کار کردن شهروندان کشورهای عضو اتحادیه اروپا در هر کشور عضو بلا مانع و قانونی است. تنها راه اخراج اینان که حضورشان سبب مخدوش شدن چهرۀ پاریس و شهرهای بزرگ و توریستی فرانسه شده و حتی واکنش های تندی را در محافل سیاسی و اجتماعی فرانسه به دنبال داشته، اثباتِ ارتکابِ جرم است. اخراج که می شوند، دیگر بار از طریق مرزهای دیگر باز می گردند و اکثرا دارای سوء سابقه در ادارات  پلیس فرانسه هستند.

مجموعه ای از نارضایتی های پنهان و آشکار سیاسی-اقتصادی و اجتماعی، سبب افزایش محبوبیت احزاب راست افراطی شده است. محبوبیتی که دست کم از هم اکنون تا یک دهۀ آینده، سیاست کشورهای اروپایی را تحت تاثیر قرار خواهد داد و اروپا را تا مرز برخوردهای فاشیستی با مهاجران و حتی شهروندانی با اصالتی غیر اروپایی پیش خواهد برد. خروج از اتحادیۀ اروپا، بستن مرزها، ممنوعیت ورود و خروج بدون اخذ ویزا و رواج مجدد پول ملی به جای یورو جزو اصلی ترین شعارهای احزاب راست افراطی است.

گرچه نمی توان نقش اتحادیه های کارگری که عمدتا چپ گرا هستند را در مقابله با سیاست های دولت های راست گرا نادیده گرفت اما ادامۀ چنین فرآیندی قطعا جنگ ها و زد و خوردهای شدید و گستردۀ مدنی را در پی خواهد داشت.

اروپای متحد، این بار تقابل با فاشیسمی متّحد را تجربه خواهد کرد. موفقیت یا عدم موفقیت احزاب راست افراطی ارتباط مستقیم با سیاست های کنونی دولت های اروپایی در قبال مسائل و مشکلات اقتصادی و اجتماعی دارد. فرصتی بسیار اندک که موفقیت در آن مستلزم رفرمی همه جانبه و سریع است.

زمان نشان خواهد داد که نئوفاشیسم تا چه حد موفق خواهد بود، امّا در هر صورت متولّد شده و در حال رشد است، تولّدی دیگر.

 

22/Mar/20

Sartrouville