ریشه ها
اکتبر 28, 2016
ریسمان
اکتبر 29, 2016

فریاد زندگی

و زمان

می نَوازَد چون باد

گیسوانَت را و

گونه هایَت را

و می پیچد

در گوش هایَت

چونان صدایِ باد …

و ترا میخواند

که نگویی :

ای کاش !

پنبه از گوش در آر!

که زمان

زندگی بهرِ تو آراسته است

و بگو و بِنِما

آنچه دل اَت خواسته است …

گره ای باز کن از ابرو!

دیدگانَت بُگشا!

بِنِگر از هر سو!

با دل اَت هَمرَه باش!

هر کجا رفت، رفیق رَه باش!

و بخوان

آوازی از تَهِ دل

و بشو هَمرَه دل

و دل اَت خالی کن

از گِلِه گی

وَ زِ بی حوصله گی

و بجای اَش

سبدی از مهر و محبّت بگذار

سبدی از عشق و شفقّت بگذار

که زمان

سهمِ ترا می دهد و می گذرد

و نمی پرسد

که چه کردی با خویش؟

و چه بی مهری ها

با دل خویش؟

زندگی را

عشق را

فریاد بزن !

 

Sartrouville

27/Oct/2016