People who are socially isolated may be at a greater risk of dying sooner, a British study suggests. But do Facebook friends count? How about texting?
خسته از پائیز و دنیایِ کبود
خسته از اندیشۀ بود و نبود
خسته و وامانده از یار ودیار
گفتنی ها گفته از قول و قرار
سرنوشت خود به دست باد داد
عشق و ایثار و تباهی یاد داد
رفته در شهر و دیارِ بی کسی
پشتِ سر انبوهی از دلواپسی
دَمعه ها می ریخت از چَشمانِ خویش
بی صدا می زیست در زندانِ خویش
قِصّه هایِ غُصّه اش را یاد کرد
وین غم اَش را بی صدا فریاد کرد
با قَلم نقشِ دلِ مجنون کشید
نقشِ مجنون با دلِ پُرخون کشید
کِلکِ او را جوهر اَش از خونِ دل
صفحه اَش پُرخون و او مجنونِ دل
می نوشت از عشق و از شیدائی اَش
می نوشت از لیلی و زیبائی اَش
یادش آمد آن همه قول و قرار
اضطراب و لحظه های انتظار
لحظه هایِ عاشقانه زیستن
در بر و آغوشِ هم بگریستن
لحظه های بی قراری ها ی او
ها ی و هویِ عشق و آن هیهای او
آن همه امیّد و عشق و اشتیاق
وآن هراس از دوری و دردِ فِراق
آتشِ عشقی به جان اَش ریخته
دردِ جانکاه اَش به جان آمیخته
گفته بودش از غم و دردِ دلش
از پریشانیّ و رنجِ حاصل اَش
آن زمان بگذشت و آن عهد و وفا
بوده پا برجا و مَصّون از جفا
تا که روزی قصدِ آن پرواز کرد
بالِ پرواز و رَهیدن باز کرد
سینه اش بُگشود و دل را باز کرد
قصّه هایِ هِجرِ خود آغاز کرد
رفت و دل را در کفِ دلبر نِهاد
شیشۀ دل را به دست اَش بَر نِهاد
قلبِ شفّاف اَش چُنان آئینه بود
فارغ از زنگار و از هر کینه بود
غافل از اندیشۀ توفان و باد
در دیارِ اشک و هجران پا نِهاد
لحظه های بی کسی را می نوشت
می نوشت از حالِ خود، از سرنوشت
آن فَلَق ها را سحر کرد و نَخُفت
قصّه هایِ عاشقی با کَس نَگُفت
در مَصافِ شمعِ وی پروانه بود
روز و شب در فکر آن دُردانه بود
لحظه ها بگذشت و فرسودَش زمان
چهره خندان و غَم اَش در دل نَهان
در خزانِ عمرِ خود، پای اَش به گِل
همچُنان در عشق و در سودای دل
تا که آمد لحظۀ آزادی اَش
لحظۀ پروازِ در تنهائی اَش
بَهرِ عشق اَش تا دمِ جان ایستاد
جان بداد و پایِ پیمان ایستاد
Sartrouville
Aout 2016