چلچراغ اَنوَرِ خانه مادر بود
گوهر و دُرّ و دُردانه مادر بود
زیور و اُستوانِ خانه که بود؟
بی بقین ناب و یکدانه مادر بود
آنکه میگشته دورِ شمعِ وجود
سوته پَر همچو پروانه مادر بود
عطرِ خوشبویِ گُلسِتانِ جهان
بوستان اندر این خانه مادر بود
چشمِ اُجرَت که خدمتی کُنَد اَت
صاف روح و بی بهانه مادر بود
چون پریشان زِ جَعد و مویِ دراز
گیسوان اَت کرده شانه مادر بود
عاقلان منعِ عاشقان بکنند
عاشق و مست و دیوانه مادر بود
گر هراسان زِ خوان و خانه بُدی
مَر تو را خوان و سامانه مادر بود
تا که گردد زمانه ات به مراد
خانه اش گشته ویرانه مادر بود
جانِ عاشق که مادرانه نبود
نازدانه دلبرانه مادر بود
هر چه خواهی، همان، فلک بدهد
جز که مادر، یگانه مادر بود
گاهِ مستی که فارغی زِ جهان
ساغَر و جام و پیمانه مادر بود
Sartrouville
17/Nov/2017