تاریخ بشر سرشار است از جنگ هایی که اکثر آنها بر پایه منافع ملی یکی از طرفین یا هر دو/چند طرف مناقشه شکل گرفته است. منافعی که برخی اوقات دلایلی سیاسی – اجتماعی داشته ولی پایه و زیربنای اکثریت آنها را “اقتصاد” تشکیل داده است. وجه مشترک تمامی جنگ های پیشین، اعم از محلی، منطقه ای و جهانی، عبور از مرزهای جغرافیایی کشور/کشورها و تصرف خاک آنها بنا بر اهداف سیاسی-اجتماعی و اقتصادی بوده است و همواره پدیده جنگ در خاک یکی از طرفین مناقشه به وقوع پیوسته.
بزرگترین چنین جنگ هایی که تاریخ بشر را تحت تاثیر خود قرار داده، جنگ های جهانی اول و دوم بوده که بیشترین میزان تلفات را در پی داشته و سرزمین هایی سوخته برجای نهاده است. دهها میلیون کشته و صدها میلیون آواره و هزاران میلیارد دلار خسارت مالی، نتیجه چنین جنگ های فراگیری بوده است.
اما، آنطور که تاریخ نشان داده، همواره پس از هر جنگ فراگیر و پس از برقراری صلح و آرامش، یک یا هر دو سوی درگیر در جنگ، رشد اقتصادی قابل توجه و چشمگیری را تجربه کرده است. در حقیقت، پیامد اقتصادی چنین جنگ های بزرگی، رشد سرسام آور اقتصادی را برای یکی از دو طرف درگیر و اغلب برای طرف پیروز به ارمغان آورده. تخریب کامل زیرساخت های اقتصادی و صنعتی، تقاضاهایی بسیار زیاد و برای مدت چند دهه را برای بازارهای تقریبا راکد مانده کشورهای صنعتی و پیشرفته سبب شده است. بازارهایی که پیش از جنگ، هرگونه تلاش اقتصاد دانان و دانشمندان برای خروج از بحران و رکود اقتصادی و افزایش سرسام آور بیکاری را به بن بست می کشاند.
اکنون سال ها است که از چنین جنگ هایی میگذرد. اروپا، پس از جنگ دوم جهانی، با نفت بشکه ای یک دلار و توسط تکنولوژی و صنعت ایالات متحده آمریکا بازسازی شده و به سمت و سوی جنگی دیگر در محدوده جغرافیایی خود نخواهد رفت. آلمان و فرانسه و انگلستان نیز پس از جنگ دوم و به لطف تکنولوژی وارداتی و همت مردم خود ، به صف کشورهای قدرتمند صنعتی و فرا صنعتی جهان پیوستند و از این میان، فرانسه و انگلستان صاحب رای ویژه وتو در سازمان ملل شدند. ایالات متحده آمریکا، رشد و جهش اقتصادی بی سابقه ای را به مدت چند دهه و به لطف وجود بازارهای گسترده و رونق کارخانه های داخلی خود برای پاسخگویی به مشتریان اروپایی و همچنین آسیایی، در تاریخ خود تجربه کرد. اقتصادی به گل مانده و بی رونق در دهه 1930 ، به یمن جنگ جهانی دوم و ویرانی کامل زیرساخت های چندین کشور، با جهشی چشمگیر و بدون رقیب تبدیل به اقتصاد شماره یک جهان شد و به لحاظ اقتصادی و صنعتی بقدری با دیگر کشورهای جهان فاصله گرفت که هم اکنون رسیدن به آن حتی برای کشورهای جهان اول نیز بیشتر به رویا میماند تا واقعیت و فقط چین و آن هم تنها از نظر اقتصادی تا حدی توانسته خود را به آمریکا نزدیک کند، که چنین فرآیند رشدی نیز به لطف انتقال سرمایه ها و بسیاری از کارخانه های ایالات متحده به چین برای استفاده از نیروی کار بسیار ارزانتر چینی بوده که با ایجاد اشتغال برای چند صد میلیون چینی، معامله ای برد-برد را برای طرفین به ارمغان آورده است. گرچه ورود صنایع و سرمایه های کشورهای پیشرفته اروپایی نیز در چنین رشدی بی تاثیر نبوده.
اکنون حدود هفتاد سال از جنگ جهانی دوم و بیست سال از اوج شکوفایی اقتصاد کشورهای صنعتی و فرا صنعتی میگذرد. طی یک دهه گذشته، قدرتهای برتر اقتصادی و تکنولوژیک جهان یعنی اروپا و آمریکا، و به تبع آن، بسیاری از کشورهای جهان دچار رکود اقتصادی شدیدی شدند که تا پیش از جنگ دوم جهانی سابقه نداشت. تمامی ترفند های اقتصاد دانان بزرگ نیز برای خروج از بحران، به دلیل نبودن بازارهای کافی برای کالاهای کشورهای صنعتی، بی اثر مانده است. زیرساخت های اغلب کشورهای ثروتمند و درحال توسعه، مانند پالایشگاه ها، مراکز صنعتی، زیرساخت های مخابراتی، خطوط لوله و … که بازارهایی بالفعل و توانمند بوده اند، تقریبا ساخته و راه اندازی شده و در نتیجه، بازارهای آنان کاملا اشباع شده است و تنها بازارهای بالقوه ناتوان مانند کشورهای فقیر آفریقایی باقی مانده که از آن نیز چیزی عاید کشورهای صاحب تکنولوژی نمیشود.
از سویی دیگر، انبارهای سلاح و مهمات اکثر کشورهای خریدار سلاح، به حد انفجار رسیده. امارات متحده عربی که رتبه آخر را در خرید سلاح داشت، اکنون پس از عربستان سعودی که رتبه اول جهان را در خرید سلاح و مهمات دارد قرار گرفته. و پر شدن انبارهای سلاح و مهمات، نوید آمادگی کشورها را برای آغاز جنگی دیگر میدهد. موجودی انبارهای سلاح و مهمات هیچگاه برای صلح به مصرف نرسیده. جنگی که پایه های آن در عراق و افغانستان گذارده شد و به لیبی و سوریه رسید و منجر به نابودی کامل زیر ساخت های صنعتی و اقتصادی آنها گردید. و در حال حاضر عربستان و قطر و امارات را در یمن درگیر کرده و در حال بروز تنشی بزرگ و فراگیر میان ایران، به عنوان بزرگترین قدرت منطقه ای و عربستان است. عربستان همواره کوشیده تا خود را به عنوان رقیب ایران در منطقه به ثبوت برساند، گرچه همواره فاقد فاکتورها و پارامترهای چنین رقابت استراتژیکی بوده اما به لطف خرج دلارهای نفتی برای تبلیغ رسانه های بین المللی، هرچند مجازی، توانسته تا حدی خودی نشان دهد. هرچند، مدتی است که دچار بحران های سیاسی – اجتماعی جدی و متعددی شده و از نظر اقتصادی نیز به دلیل افت بهای نفت که خود دلیل اصلی آن بود بحران اقتصادی بی سابقه ای را نیز تجربه میکند و در عین حال، نزدیکی آمریکا به ایران، نقش ایالات متحده را به عنوان متحد و پشتوانه بی چون و چرای خود بسیار کم رنگ شده می بیند و روابط سیاسی دو کشور نیز تحت تاثیر روابط ایران و آمریکا قرار گرفته است.
در این میان، روسیه نیز، به عنوان وارث اتحاد جماهیر شوروی، بیش از دو دهه است که مترصد فرصتی است تا بار دیگر خود را به عنوان ابر قدرت جهانی به اثبات برساند و در این میان، تنها راه باقی مانده برای روسیه، جنگ است، چرا که در زمینه های اقتصادی و سیاسی، توان رقابت خود را به عنوان یک ابر قدرت در معادلات جهانی از دست داده است.
با در نظر گرفتن تمامی پارامترهای ذکر شده و در کنار هم قرار دادن قطعات مختلف، پازل جنگ تکمیل میشود و نوید! جنگ فراگیر دیگری را میدهد که این بار، نه در خاک کشورهای ذینفع، که اکثرا در محدوده های جغرافیایی کشورهایی به وقوع می پیوندد که به لحاظ اقتصادی توان جبران خسارت های ناشی از جنگ را دارند، از جمله، کشورهای ثروتمند صاحب نفت و گاز.
و این متفاوت ترین نوع جنگی است که بشر در تاریخ خود تجربه کرده است.
جنگی برون مرزی و در خاک کشورهای غیر ذینفع …