تمامِ لحظه هایِ مفیدِ زندگیمان را در فضایِ مَجازی می گذرانیم.
عشق و تنفّرِ مَجازی، دوستی هایِ مَجازی، تبریک هایِ سال نو و تولّد و سالروز ازدواج و …. همه پیشاپیش (هنوز مفهومِ تبریکِ پیشاپیش را نفهمیده ام ) و مَجازی، اصلا همه چیزمان شده مجازی. حتی خودمان هم از “حقیقت” دور شده ایم. عکس پروفایلمان یا آنجلینا جولی است و یا برَد پیت. خودمان نیستیم. فضایِ مجازی تبدیل شده به وسیله ای برای کتمان و قلبِ حقیقتِ وجودیمان. حتّی جُرم هامان نیز مجازی است، پلیسِ مجازی.
قبلا جوان ها و رُفَقا سر کوچه جمع می شدند و گپی و خنده ای از تهِ دل و دوستی هایی عمیق و یا حتّی متلکی به دختری که رد می شد. اکنون امّا، در فضایِ مجازی برای هم جوک می فرستیم و طرف هم یک لایک و یا ایموتیکونِ خنده زیرش می گذارد یعنی کلّی خندیدم. خنده هامان هم مجازی. همه چیز را از عمق به سطح آورده ایم. بجز تعدادِ انگشت شماری که از فضایِ مجازی بهترین بهره را برای سرعت بخشیدن به افزایشِ معلوماتِ خود به خدمت می گیرند، الباقی، به دنبالِ همان کارهایی هستند که قبلا در کوچه و خیابان انجام می دادند، منتهی اکنون بصورتِ مجازی. قبلا در خیابان به دخترک متلک می گفتند، حالا پایِ عکس لب ها و گونه هایِ پروتزی و قوسِ کمر او چند هزار لایک و قربان صدقه نثار می کنند. از گذاشتنِ اَلقابِ مدرن هم به خود دریغ نمی کنند. با این تفسیر، مدرنیته یعنی انتقالِ کارهایِ خیابانی به خانه و فضایِ مجازی. چت کردن که کار هر ساعت و دقیقه مان است. از صبحِ علی الطلوع تا بوقِ سگ، سرمان داخل تلفن هایِ هوشمند و لپ تاپ و چت کردن با این و آن در مورد آشپزی و قرمه سبزی و کیک و شیرینی است و در این هنگامه، بازار “غیبت” نیز چنان داغ است که بیا و ببین. و به جان عزیزتان قسم اگر از تمام چت هایِ صبح تا شب مان یک جمله درست و حسابی در بیاید. تمامِ خاله زَنَکی ها و غیبت کردن هایِ مادر بزرگ هایِ چادر به سر که دَمِ درِ خانه می نشستند، اکنون عینا منتقل شده به چت روم ها و تلگرام و واتس اپ و وایبر و توئیتر و اینستاگرام و فیس بوک. و دریغ از یک کلمه یا جمله که چیزی به معلوماتمان اضافه کند تا بگوئیم این هم از مزایایِ فضایِ مجازی است.
نمی دانم سر و کارتان به بازارِ مسگرها افتاده یا نه، مسگرها می نشینند و هنگامِ زدن چکُّش به دیگ و شکل دادن آن ناخودآگاه “قِر” هم می دهند. ما هم از مسگری فقط قِر دادنَش را یاد گرفته ایم. فضایِ مجازی برای ما عکس و جوک و خنده و دوستی هایِ رنگ و لعاب دار مجازی است و نه ابزاری برایِ رشد و تَعمیقِ آگاهی ها. هرگز به این فکر نمی کنیم که دسترسی چند دقیقه ای به اطلاعاتِ موجود در چنین فضایی، معادلِ تحقیقِ بیش از یک یا چند سالِ یک محقّق و دانشمندِ قرنِ نوزدهمی و بیستمی است.
در این میان امّا دیدنی است اَدا و اَطوار “کُپی پِیست” کُن های روشنفکر نُما که اغلب حتّی خودشان هم نمی فهمند معنی جمله ای را که از یکی از بزرگانِ علم و ادب گذاشته اند. و چه احسنت و لایک هایِ فراوانی که نثار می شود و بَه بَه و چَه چَه که عجب معلوماتی! و نمی دانند که طرف حتّی دو خط از کتابی که جمله ای از آن را کپی پِیست کرده نخوانده است. و دستِ آخِر نیز موفّقیّت خود را بر اساسِ تعدادِ لایک می سنجند و کلّی باد به غَبغَبِ مبارک.
و تا کوچکترین اتّفاقِ ناخوش آیندی در جامعه رُخ می دهد یا فردی در مَعرَضِ اتّهام و زندان قرار می گیرد، عکس پروفایلمان می شود همان اتّفاق و همان فرد، و شاید اصلا تاکنون نام چنین کسی را نیز نشنیده باشیم، ولی مگر می شود که مثلا فلانی اعتصاب غذا کرده و ما با او همدردی و هم صدایی و حمایتش نکنیم؟ استغفرالله. که حمایت نیز تعویضِ عکس پروفایل است و فحش و بد و بیراه به باعث و بانی آن، و دست آخِر هم که اعتصاب غذایَش را می شکند و یا آزاد می شود، تمام قضیه را به نامِ نامیِ خود ضَبط و رَبط می کنیم و مصادره، که اگر حمایتِ ما نبود الان سرش بالایِ دار بود و ….
گر چه نمی توان مُنکِرِ اثراتِ چنین فعّالیت هایی شد اما کاش می دانستیم و با آگاهی کامل چنین کارهایی را انجام می دادیم نه بر اساس تَبِ روز و پیروی از روشنفکران و دوستانِ دور و نزدیک.
اصلا جامعۀ ما، جامعه ای است “تب آلود”. تمام فعّالیت هایِ مجازیِ مفیدمان! نیز بر همین اساس شکل می گیرد و انجام می شود. تبِ پلاسکو، تبِ انتخابات ریاست جمهوری آمریکا، تبِ ترامپ، تبِ کولبَرها تبِ … و کلّی جوک و عکس های مُضحِک و یا غمناک که البته مشتری هایِ فراوانی نیز دارد.
و همیشه نیز خیلی زود چُنین تَبی فروکش کرده و بطور کل به بوتۀ فراموشی سپرده می شود. پس از گذشتِ چند روزی از تبِ کولبَرها، هیچ اثری از چُنین ماجرایی در دنیایِ مجازی نمی بینی. اصلا گویی نه ساختمان پلاسکو آتش گرفته و نه کولبری وجود دارد. آخِرینش همان کولبَری بود که کشته شد یا یخ زد. حالا تبِ حمایت از آتش نشانان و کولبَران فروکش کرده و باید منتظرِ تبِ جدید بود.
در عرصۀ سیاست نیز وضعیت بهتر از این نیست. مدّتی نظاره گر تبِ بحث هایِ هسته ای بودیم.از طرف دیگر، تا فحش و بد و بیراه نثارِ این و آن نکنی و تا لقب جنایتکار و …. به فلان عاملِ رژیم ندهی اصلا خودت عاملِ رژیمی. حالا بیا و ثابت کن که پسر جان! هیچ رژیمی با فحش و بد و بیراه و لقبِ جنایتکار و دزد و راهزن و اختلاسگر سقوط نکرده. هنرمند هم فقط هنرمندی که جَلای وطن کرده، الباقی همگی خیانتکار و عامل و مُبَلّغِ رژیم، حتی اگر اسکار گرفته باشند. در این صحنه هم فقط مسگری است و قِر دادَنَش.
یکی از مشکلاتِ جامعۀ کنونی ما، استفادۀ مجازی است از فضایِ مجازی.
Sartrouville
13/Fev/2017