روزِ نو هَمرَهِ میلادِ بهار آمده است
سُنبُل و یاسَمَن و غُنچه به بار آمده است
سبز شد آن همه خشکیده درختان و زمین
فصلِ وَرد و چمن و فصلِ شکار آمده است
باد و باران و فَریباییِ گُل هایِ بهار
این همه حُسنِ جهان سلسله وار آمده است
وقتِ اَفشاندنِ مِهر است به همراهِ نَسیم
گویی از بَهرِ دلِ عاشقِ زار آمده است
آنکه بُگذشت زِ سَرمایِ زمستانی و فصل*
دست در گردنِ معشوق و نگار آمده است
وقتِ بیگانگی و فُرقَتِ یاران بُگذشت
فصلِ صُلح و سَفَر و دیدنِ یار آمده است
صوت و آوایِ دل انگیزِ هَزاران به یقین
خاطرِ رُفتَنِ اَندوه و غُبار آمده است
رقصِ نوروزی و فرهنگِ خوش آهنگِ کُهَن
قصدِ خوشحالیِ دل هایِ فَگار آمده است
صَد پَیام از سویِ دلدار و پریشانیِ وی
از بَرِ عاشقِ بی صبر و قرار آمده است
هَمرَهِ بلبلِ خوشخوان و شَمیمِ گُلِ یاس
هَوَسِ عاشقی و بوس و کنار آمده است
بِزُدا هَر شِکَنِ اَخم زِ پیشانیِ خویش
غُصّه از کام بِشُد، خنده به کار آمده است
قاصدِ زندگی و تازگیِ نوروزی
از رَهِ دور و فَراسویِ بِحار آمده است
فال و بهروزی و زیباییِ اَیّامِ کَسان
بهتر از روز و شب و دَفتَرِ پار آمده است
آمده تا به دل و مُشکلِ پیمان برسد
گر چُنین است، بگو! یار به دار آمده است؟
فصل* = جدایی
نوروز سال 1400 شمسی
20/Mars/2021
Sartrouville