زبان نگاه
ژانویه 4, 2017
خروش
ژانویه 5, 2017

هستی

گاه، زندگی به تو “رُخ” می نُمایانَد و گاه “نیم رُخ” و حتّی گاه چُنان از تو روی می تابانَد و “هستی” اَت را نادیده می اِنگارد، گویی که هرگز نبوده ای.

امّا، “هستی”  تو حقیقتی است مستقلِّ از زندگی، و جریانِ آن وابستۀ توست، نه مُتغیّری وابسته به “زندگی”.

که “زمان” با “وجود” و “حرکتِ”  تو معنا می یابد و “زندگی” نیز، “هستی” اَش و جریان اَش در زمان، وابستۀ توست.

“تو” که نباشی، نه “زمان” است و نه “زندگی”.

که زندگی، معنایی است “مجازی” و وابسته به “حقیقتِ” تو.

“وجودت” که تنها “تَعَلُّقِ حقیقی” توست، را در اختیارِ زندگی مَگُذار.

“هستی” اَت را در “خودَت” تعریف کن نه در زندگی و جریان آن.

آب این رود به سرچشمه نمی گردد باز …