فسانه
دسامبر 30, 2016
جانان
دسامبر 31, 2016

وداع

وقتی در مقابلِ ظُلم سکوت کردم

وقتی فقر را به چَشم دیدم و شب را به آرامی سَر بَر بالین گذاشتم

وقتی دشمنی را بَرجایِ دوستی و تنفُّر را بَرجایِ عشق نِشاندم

برایِ همیشه از خودم خداحافظی کردم

وقتی می توانستم دستِ یاری به سویِ کسی دراز کنم و نکردم

وقتی می توانستم آوازی از عشق بخوانم اما آوایِ تنفُّر سَر دادم

برایِ همیشه از خودم خداحافظی کردم

وقتی اِسارَت را دیدم و فریادِ آزادی از حَنجَره ام بَر نَیامَد

وقتی در برابرِ تَوَحُشِ مشتی آدمی رویِ اَهرِمن خوی، فریادِ وانفسا سر ندادم

وقتی عشق را دیدم و کینه و نفرت را برگزیدم

برای همیشه از خودم خداحافظی کردم

وقتی خندیدم در برابر آینه ای از اَشک هایِ رنج

وقتی شُکر کردم بر سیریِ خود در برابرِ گرسنگان

وقتی جَهل و زندگانِ به گور را دیدم و برایِ آگاهی نکوشیدم

وقتی از پنجرۀ خوشبختی خود بر بدبختی دیگران نِگَریستم و نَگِریستم

وقتی یخ بستنِ فقر، عاملی شد بر شُکرِ گرمایِ دَرون

برای همیشه از خودم خداحافظی کردم

و سرانجام،

وقتی “آن”ی  نبودم  که  می بایِست

برایِ همیشه از خودم خداحافظی کردم

بدرود !

Sartrouville

30/Dec/2016