وطن اَت ایران نیست ؟
نه …
وطن اَم ایران نیست
وطن اَم را بِرُبوُد
آنکه از پارس نبود
و به نَحسِ قَدَم اَش
شهرها ویران شد
مردمان آواره
مرگ را هدیۀ جان های اَش داد
همه جا بویِ تَعَفُّن پر شد
و دگر رایحۀ یاس نبود …
وطنم جایی است
آنسوی زمین
وطن اَم جایی که در آن
خردمند و هنرمند
ثروتمند است
و اَفاضل، حاکم
من نمی دانم که چرا
مشتی خاک را
می تَوان گفت : وطن
و چرا
جایی را
که در آن ، عشق ، هنر، علم
لبریز و پُر است
نتوان گفت وطن
من به هر روی، به دنبال دل اَم می گردم
وطن اَم در دلِ من …
شهر من تهران نیست
آنچه از شهر و دیارَم همه بر جا مانده ست
زشتی و مُردگی و ویرانی ست
شهر من جایی ست
آنسویِ همه دریاها
من به شهری
که در آن ، عشق ندارد جایی
نَتوانم زیست
حتّی یک دَم
نام شهری که در آن
دارایی ، دانایی ست
و اَفاضل و هنرمندان اَش
در پی نام و نشان و نان اَند
ناکجا آباد است
شهرِ من تهران بود…
وطن اَم ایران بود…
Tehran
2010