گاهی، باید چُنان زیست
که گویی، خودَت هستی و خودَت،
و نه جهانی و نه کسی.
که گویی زاده شده ای که تنها باشی،
که تنهایی نیز عالَمی ست، جهانی ست.
و این موجودِ دو پایی که می پِندارَد “جامعه زیست” است.
که “تنها” پا در جهان هستی می گذاری،
“تنها” می زی ای و “تنها” می رَوی.
“تن” ها را وابِنِه به حالِ خویش،
حقیقت، “تنهایی” است.
که “همزیستی” توهُّمی بیش نیست.
که تمامیِ موجوداتِ جهان نیز “تک” زیست اَند.
هیچ “دو زیست” ی وجود ندارد،
که در یک آن، یا در آب اَند و یا در هوا …
و این دیگر با توست
که میخواهی زیستن در آب را
یا هوا را ….
Sartrouville
26/Nov/2016