برخی از آدم ها می آیند که بروند، بی هیچ اثری و رد پایی.
اما، گاهی، برمیخوری به رد پایی از رهگذری … و دنبال که میکنی میرسی به برهه ای از تاریخ و نقطه آغازینش. رد پایی که از آنطرفش، از جهت مقابلش، پایانی نیست.
کودکی من همزمان بود با سال های آغازین انقلاب کوبا. به تبع پایگاه فکری خانواده، هر روز صحبت از کاسترو بود و انقلاب.
و همینطور زمان میگذشت با چنین نجواهایی که ممنوع بود و مخفی. و سال های نوجوانی که با چنین نام هایی آشنا شدم و مطالعاتی ممنوع که ریشه اش در کنجکاوی ها و عطش به دانستن بود. مارکس، گورکی، جک لندن، هوگو، سارتر، روسو و ….. و سر انجام “جنگ شکر در کوبا” از ژان پل سارتر و کاسترو سخن میگوید و …. همه ممنوعه!
برگی دیگر از تاریخ، همچون دیدگاه دیالکتیکش، ورق خورد و گذشت، اما رد پا هنوز برجاست. نام تاریخ سازان، حتی با حرکت ها و تغییرات دیالکتیکی نیز بر جای خواهد ماند. اصولا اندیشه ها در گذرگاه تاریخ میمانند حتی اگر دوران آن ها به سر رسیده باشد.
تاریخ نیز، همچون دیگر پدیده های جهان هستی، پایدار نیست، هر چیز که آغازی دارد، پایانی نیز خواهد داشت. کاسترو نیز.
Sartrouville
26/Nov/2016