عاشق و در به در و مُضطربِ یار، که بود؟
بیغَش و منتظرِ لحظۀ دیدار، که بود؟
گونه هایَش همه اشک از غمِ هجران و فِراق
روز و شب ها نِگهَش بر در و دیوار، که بود؟
رُخِ مهتابیِ خود را نِگَه از آینه کرد
نگران و پَکَر و خسته و بیمار، که بود؟
روزِ خود را به امیدِ خبری زآن دلدار
همه شب ها به درِ میکده بیدار، که بود؟
فارغ از بیش و کم و غُصّۀ دُنیای اَش بود
آنکه میکرده نگاهت چو خریدار، که بود؟
دل به مهرِ تو ببخشید و زِ یاران بُبرید
وآنکه شد بدرقه با دیدۀ خونبار، که بود؟
روز و شب دلهره و ترسِ زِ افزون و کَم اَت
لحظه اَت را نگران با غمِ بسیار، که بود؟
در مسیر و رهِ پُر رنج و پُراز پیچ و خَمَت
آنکه میشد سِپَرَت از غمِ اغیار، که بود؟
غُصّه و رنج و غم اَت را که به جان اَش بِخَرید
همۀ زندگی اَت همدم و غمخوار، که بود؟
آن زمان کاو همه را خوابِ زمستانی بود
هَمرَه و هم نَفَس و عاقل و هشیار، که بود؟
آن همه مهر و مَحبَّت که نِمود اَت همه عُمر
سنگِ پیمانه شکن، یارِ سِتَمکار، که بود؟
Sartrouville
22/Mars/2017