یادِ تو در من نگر، فصلِ خزانم چه کرد
با وزش هر نسیم عاشق و دیوانه کرد
برگ درختان که با، بادِ خزان شد هوا
صبر و قرارم بِشُد، هَمدَمِ پیمانه کرد
باز دلم خسته شد، باز نِگَه خیره شد
چَشمِ تب آلوده ام، در رهِ جانانه کرد
یادِ بهاران بُدَم ، خِرمَنِ گیسویِ تو
بادِ بهارانه ای زلفِ تو را شانه کرد
فصل بهاران که شد*، موعدِ شادی بِشُد
بازغم از رَه رسید، در دلِ من لانه کرد
آتشِ عشقی نهان، بال و پَرَم را بِزَد
شمعِ وجودت چُنین، با منِ پروانه کرد
مانده بُدَم من چرا؟ این همه غم ازچه رو؟
باز که یادِ منِ بی سر و سامانه کرد
سبزه سَرایم چه شد؟ شادیِ پیمان کجا؟
خانه و کاشانه را، یادِ تو ویرانه کرد
*شد: تمام شد، برفت